بی تی اس فیک فیک بی تی اس (تنها امید من )
#بی_تی_اس #فیک #فیک_بی_تی_اس (تنها امید من )
ا/ت دختری ۲۲ ساله و ۲ ساله با کوک ازدواج کرده و حامله هست
کوکم که خودتون میدونید🗿
ا/ت= + کوک=_
+صبح قشنگی بود با صدای پرنده ها بیدار شدم و یک حموم ۱۰ مینی رفتم و درحال صبحونه آماده کردن بودم .همین جور که داشتم روی نون ها مربا میزدم
دستی دور کمرم حلقه شد . کوک بیدار شدی
_آره قشنگم چرا زحمت کشیدی
+بیا صبحونه بخوریم
_باشه ممنون عشقم راستی کوچولو چطوره
+خوبه ولی خیلی شیطون شده
راوی: صبحونه خوردن و آماده شدن برن بیرون هم لذت ببرن و هم یک بیبی چک بگیرن و از سالم بودن بچه کوچولوشون متمعن بشن
توی راه بستی خوردن
+بریم بیبی چک
_برییم
دکتر:حال بچه کاملا خوبه
+_ ممنونننن
راوی: در راه برگشت به خونه توی خیابان های سئول درختان زیبا را تماشا میکردن و از هوای بهاری و صدای دلنشین پرنده ها لذت میبردند که ناگهان مرد قصه ما جنکوک تعادل ماشین رو از دست میده خیلی جیغ میزنن هر دو ولی کاریش نمیشه کرد روی جاده بنزین ریخته بودن و همین باعث شده بود کنترل ماشین از دست بره ماشین به درخت و جدول برخورد کرد
کوک: چی شد خانم دکتر حال همسرم خوبه؟ بچم خوبه؟
دکتر: بله حال همسرتون کاملا خوبه 😊ولی
کوک:ولی چی؟
دکتر : بچه از دست رفت😳
کوک: چ چ چ (سیاهی)
راوی
۳ ماه از اون اتفاق بد میگذره توی این ۳ ماه اتفاقات تلخی برای همسر جئون
افتاده چند بار دخترک میخاسته خودک*شی کنه ولی امید زندگیش نزاشته
دخترک از افسردگی شدید هیچ چیزی نمیخورد ولی این افسردگی ها و .. فقط ۱ ماه بود اون ۲ ماه همسر جئون روحیه خودش رو به دست میاره به کمک کوک و جون میگیره ولی هر شب گریه میکنه توی بغل همسرش
کوک: عزیزم ما امشب میتونیم کاری کنیم که دوباره بچه داشته باشیم
کوک دست به کار میشه و اول از. ..... ( بقیش با ذهن کثیف خودتون😈)
بعد ۹ ماه خوشی و مراقب از بچه در شکم ا/ت بالاخره روز موعود فرا رسید
شب جمعه بود
ا/ت : اههه کوک کوک کوک بچه بچه
کوک:چی شده ( خواب آلود )
ا/ت : جیغغغغغغ
کوک: واییییی قند عسلم داره میاددددددددددد
راوی: و با اولین فرصت خودشون رو به بیمارستان میرسونن 😉
چند سال بعد =
(کمبود اسم بچه😐)
ا/ت: دخترم قشنگ مامان صبحونه امروز روز اول مهد کودکه😇
میا🗿: مامان بابا صبح بخیر
کوک: میا بابا ی چیزی یادت رفت ها بغل صبحگاهی من ( داره به میا حسودیم میشع😐🗿)
میا رفت بغل باباش
و ا/ت دوباره صاحب یک بچه شد و با خوشی و خوبی در کنار هم زندگی کردند❤
پایان💗
بچه ها اولین تک پارتی بود اگه بد شد ببخشید😊
ا/ت دختری ۲۲ ساله و ۲ ساله با کوک ازدواج کرده و حامله هست
کوکم که خودتون میدونید🗿
ا/ت= + کوک=_
+صبح قشنگی بود با صدای پرنده ها بیدار شدم و یک حموم ۱۰ مینی رفتم و درحال صبحونه آماده کردن بودم .همین جور که داشتم روی نون ها مربا میزدم
دستی دور کمرم حلقه شد . کوک بیدار شدی
_آره قشنگم چرا زحمت کشیدی
+بیا صبحونه بخوریم
_باشه ممنون عشقم راستی کوچولو چطوره
+خوبه ولی خیلی شیطون شده
راوی: صبحونه خوردن و آماده شدن برن بیرون هم لذت ببرن و هم یک بیبی چک بگیرن و از سالم بودن بچه کوچولوشون متمعن بشن
توی راه بستی خوردن
+بریم بیبی چک
_برییم
دکتر:حال بچه کاملا خوبه
+_ ممنونننن
راوی: در راه برگشت به خونه توی خیابان های سئول درختان زیبا را تماشا میکردن و از هوای بهاری و صدای دلنشین پرنده ها لذت میبردند که ناگهان مرد قصه ما جنکوک تعادل ماشین رو از دست میده خیلی جیغ میزنن هر دو ولی کاریش نمیشه کرد روی جاده بنزین ریخته بودن و همین باعث شده بود کنترل ماشین از دست بره ماشین به درخت و جدول برخورد کرد
کوک: چی شد خانم دکتر حال همسرم خوبه؟ بچم خوبه؟
دکتر: بله حال همسرتون کاملا خوبه 😊ولی
کوک:ولی چی؟
دکتر : بچه از دست رفت😳
کوک: چ چ چ (سیاهی)
راوی
۳ ماه از اون اتفاق بد میگذره توی این ۳ ماه اتفاقات تلخی برای همسر جئون
افتاده چند بار دخترک میخاسته خودک*شی کنه ولی امید زندگیش نزاشته
دخترک از افسردگی شدید هیچ چیزی نمیخورد ولی این افسردگی ها و .. فقط ۱ ماه بود اون ۲ ماه همسر جئون روحیه خودش رو به دست میاره به کمک کوک و جون میگیره ولی هر شب گریه میکنه توی بغل همسرش
کوک: عزیزم ما امشب میتونیم کاری کنیم که دوباره بچه داشته باشیم
کوک دست به کار میشه و اول از. ..... ( بقیش با ذهن کثیف خودتون😈)
بعد ۹ ماه خوشی و مراقب از بچه در شکم ا/ت بالاخره روز موعود فرا رسید
شب جمعه بود
ا/ت : اههه کوک کوک کوک بچه بچه
کوک:چی شده ( خواب آلود )
ا/ت : جیغغغغغغ
کوک: واییییی قند عسلم داره میاددددددددددد
راوی: و با اولین فرصت خودشون رو به بیمارستان میرسونن 😉
چند سال بعد =
(کمبود اسم بچه😐)
ا/ت: دخترم قشنگ مامان صبحونه امروز روز اول مهد کودکه😇
میا🗿: مامان بابا صبح بخیر
کوک: میا بابا ی چیزی یادت رفت ها بغل صبحگاهی من ( داره به میا حسودیم میشع😐🗿)
میا رفت بغل باباش
و ا/ت دوباره صاحب یک بچه شد و با خوشی و خوبی در کنار هم زندگی کردند❤
پایان💗
بچه ها اولین تک پارتی بود اگه بد شد ببخشید😊
۶.۷k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.