خودش برایم تعریف می کرد برای اینکه پسرش سید محمد را ب

🔸 خودش برایم تعریف می کرد، برای اینکه پسرش سید محمد را با مسجد و نماز آشنا و علاقه مند کند، او را به مسجدی می برد که در نزدیکی اش پارک یا محل بازی باشد.

🔹 خوب که بازی می کرد و از بازی سیر می شد، به او می گفت: " سیدمحمد جان! حالا بیا بریم مسجد. من با تو آمدم پارک، حالا تو با من بیا مسجد."

🔸 دیدم روش خوبی است؛ حالا بچه ام با عشق و علاقه با من به مسجد می آید.

نقل از: آقای حسین برادران، همرزم شهید
📚 برگرفته از کتاب طاهر خانطومان #شهید_سیدرضا_طاهر #صلوات

#مدافع_سبزحرم
دیدگاه ها (۱)

وصیتنامه:" دنیای بی کفایت بداند که روح الله‌یان آمدند تا عرص...

گاهـی ، فاصلهٔ ما و شهدا ؛یه سیم خاردار است به اسمِ نَفْس !ا...

#امام_خمینی (ره): «بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را ه...

شبی موقع خواب گفتم : «خدایا ، علی من کجاست؟» خیلی دلم شکسته ...

رمان j_k

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط