مرا به یاد آور

‌مرا به یاد آور
آن‌گاه که خواهم رفت
آن‌گاه که به سرزمینِ سکوت خواهم رفت
آن‌گاه که دستانِ تو دیگر
جایی برای آرمیدنِ من نخواهد بود.
نه!
دیگر هیچ‌گاه بر نخواهم گشت،
برای بودن، در کنارِ تو.
مرا به یاد آور
آن‌گاه که روزها از پسِ روزها نمی‌آیند.
مرا به یاد آور
آن‌گاه که درباره‌ی نقشه‌هایی می‌گویی
که برای آینده‌مان کشیده‌ای.
می‌دانی که اکنون دیر است
برای گفت‌وگو کردن،
برای دعا خواندن...
غم‌گین نباش!
اگر باید اندک زمانی فراموش‌ام کنی؛
که باز به یادم خواهی آورد.
برای رهایی از تاریکی و فساد،
این‌که به خاطرم آوری و غم‌گین باشی،
این‌که ردِپای من بر گذرگاهِ افکارت حک شود،
بهتر است
از همه‌چیز را فراموش کردن
و لب‌خند زدن.

#کریستینا_روستی #برگردان : #سیاوش_ضمیران
دیدگاه ها (۹)

‌با آن که می‌رسانی آن باده بقا رابی تو نمی‌گوارد این جام باد...

‌اگر عشقتنها اگر عشقطعم خود را دوباره در من منتشر کندبی‌بهار...

تو ساقی خماری یا دشمن هشیارییا آنک کنی ویران هر خانه که می س...

تن به هجران دادن و از دور دیدن خوشترستمن که از خود می‌روم چو...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط