پارت ۲۷
پارت ۲۷
در رو باز کردم که...
ات چی تو....تو.... اینجا چیکار میکنی؟(اکس ات)
ووکی باید حرف بزنیم ات
ات اینجارو از کجا پیدا کردی اصلا ازنجا چه غلطی میکنی ها..
ووکی لطفا ات تو از هیچی خبر نداری بزار توضیح بدم
ات چی رو میخوای توضیح بدی نه وایسا کدومش رو میخوای توضیح بدی هااا
ووکی ات اونطور که فکر میکنی نیست خواهش میکنم...
در رو روش محکم بستم
ات لعنتی لعنت بهش اوف همینو کم داشتم مرسی خدایا واقعا ممنوننننن بگو دیگه میخوای نفر بعدی که در میزنه بابام باشه هاا این یکی عالی میشه .......
َدارم چی میگم ایشششش این از کجا پیداس شد بی توجه بهش رفتم تو اتاق و برق هارو خاموش کردم انگور رفته بود چون صدای نمیومد حتما اون دختره ولش کردا اومده سراغ من که چی مثلا منم خرم بهش گوش میدم اره جون عمش...
(روز بعد)
صب پاشدم صورتم شستم و صبحونه خوردم و رفتم لباس هام رو بپوشم نشستم جلو اینه به خودم نگاه کردم تنها کسی ام که به خودم امید میده البتع بعد هوپی😅
کفشام رو پوشیدم و رفتم بیرون در رو باز کردم انگار یه چیز محکمی پشت در بود در هل دادم و دیدم ووکی پشت در خوابیده
چی واقعا که از دیشب اینجا بوده اونم پشت در
ات هی ووکی میخوای زنگ بزنم پلیس اخه چرا پشت در هتل موندی هاااا اصن کی به تو ادرس داد
ووکی اااا ات؟ نمیتونمم پشت در هتل خودم بمونم
ات چی هتل تو؟
ووکی اره هتل من
ات اینجا مال توعه
ووکی اره
ات به هر حال پشت در اتاق منی این یعنی ایجاد مزاحمت کردن لعنتی
بیخیال ازش در رو بستم و رفتم تو اسانسور در داشت بسته میشد که پاش رو گذاشت جلو در
هی ووکی نمیخوای بیخیال شی
توهم نمیخوای بهم وقت بدی
چی چی رو وقت بدم تو حتی به من توجه نکردی
اگه بزاری توضیح بدم میفهمی
پشتم بهش بود که یهو برگشتم سمتش یه قدم رفت عقب یه حالت پرسشی به صورتم گرفتم و گفتم
ااا دیگه چیزی هست که بخواین سرکار؟
چطوره به یه قهوه لاته مهمونتون کنم تا با ارامش خاطر توضیح بدید و رنجیده خاطر نشید اخ عزیزممم یه موقع اذیت نشییی و پوزخندی بود که بهش تحویل دادم
تو خودتو چی فرض کردی هاا یا نه منو چی فرض کردی فقط گمشوووو
چشمات حتی لیاقت دیدن یه دقیقه منو ندارن چه برسه به حرفات برای اینکه وقتمو بزارم براشون
وقتی زدمش کنار حس کردم تو چشماش یه برقی دیدم برق غم اما ذره ایی نمیتونستم تحملش کنم اون لحظه ایی که همه چیزو تموم کردم... اون لحظه رو نمیتونم فراموش کنم
رفتم بیرون و از کارکن اونجا که خواسته بودم برام ماشین رو بیاره کلید رو گرفتم واقعا ماشین جیگریهههه
بابد باز برم دیدن بابام 😂
ولی این بار یه جور خاص😏
خب بزن بریممم ات
رسیدیم جلو در ویلا نمیخوام از ماشینم پیاده شمممم اه ات خر بازیا چیه 😫اوکی وایسا بوق بزنم در برام باز کنن اره فکر خوبیه وایسا عینکم کو کامل تر شد خب بوقققققق
عجیبه در باز شد حتما منتظر کسی بودن ولی چه زد حالی بشه وایسا ....
رفتم تو یه راست تا اتاق پدرم واینسادم
در زدم رفتم تو کنار میزش نشسته بود
ات سلام بابا
_اینجا چیکار میکنی ؟
ات فقط میخوام یه چیزی نشونتون بدم
_خوشت میاد میای اینجا
ات نه ولی الان دوست دارم قیافتون رو ببینم
_برو سر اصل مطلب
ات پاکتی از تو کیفش دراورد که توش چند تا عکس بود با چند تا قرارداد
_اینا چیه..
ات شماید قراردادتون با کره ی شمالی ...اینم عکسای برای اثباتش
_همه ی اونا فیکهه.....
ات جفتمون میدونیم که نیست فقط میخواستم بگم منم بازی رو شروع کردم...
در رو باز کردم که...
ات چی تو....تو.... اینجا چیکار میکنی؟(اکس ات)
ووکی باید حرف بزنیم ات
ات اینجارو از کجا پیدا کردی اصلا ازنجا چه غلطی میکنی ها..
ووکی لطفا ات تو از هیچی خبر نداری بزار توضیح بدم
ات چی رو میخوای توضیح بدی نه وایسا کدومش رو میخوای توضیح بدی هااا
ووکی ات اونطور که فکر میکنی نیست خواهش میکنم...
در رو روش محکم بستم
ات لعنتی لعنت بهش اوف همینو کم داشتم مرسی خدایا واقعا ممنوننننن بگو دیگه میخوای نفر بعدی که در میزنه بابام باشه هاا این یکی عالی میشه .......
َدارم چی میگم ایشششش این از کجا پیداس شد بی توجه بهش رفتم تو اتاق و برق هارو خاموش کردم انگور رفته بود چون صدای نمیومد حتما اون دختره ولش کردا اومده سراغ من که چی مثلا منم خرم بهش گوش میدم اره جون عمش...
(روز بعد)
صب پاشدم صورتم شستم و صبحونه خوردم و رفتم لباس هام رو بپوشم نشستم جلو اینه به خودم نگاه کردم تنها کسی ام که به خودم امید میده البتع بعد هوپی😅
کفشام رو پوشیدم و رفتم بیرون در رو باز کردم انگار یه چیز محکمی پشت در بود در هل دادم و دیدم ووکی پشت در خوابیده
چی واقعا که از دیشب اینجا بوده اونم پشت در
ات هی ووکی میخوای زنگ بزنم پلیس اخه چرا پشت در هتل موندی هاااا اصن کی به تو ادرس داد
ووکی اااا ات؟ نمیتونمم پشت در هتل خودم بمونم
ات چی هتل تو؟
ووکی اره هتل من
ات اینجا مال توعه
ووکی اره
ات به هر حال پشت در اتاق منی این یعنی ایجاد مزاحمت کردن لعنتی
بیخیال ازش در رو بستم و رفتم تو اسانسور در داشت بسته میشد که پاش رو گذاشت جلو در
هی ووکی نمیخوای بیخیال شی
توهم نمیخوای بهم وقت بدی
چی چی رو وقت بدم تو حتی به من توجه نکردی
اگه بزاری توضیح بدم میفهمی
پشتم بهش بود که یهو برگشتم سمتش یه قدم رفت عقب یه حالت پرسشی به صورتم گرفتم و گفتم
ااا دیگه چیزی هست که بخواین سرکار؟
چطوره به یه قهوه لاته مهمونتون کنم تا با ارامش خاطر توضیح بدید و رنجیده خاطر نشید اخ عزیزممم یه موقع اذیت نشییی و پوزخندی بود که بهش تحویل دادم
تو خودتو چی فرض کردی هاا یا نه منو چی فرض کردی فقط گمشوووو
چشمات حتی لیاقت دیدن یه دقیقه منو ندارن چه برسه به حرفات برای اینکه وقتمو بزارم براشون
وقتی زدمش کنار حس کردم تو چشماش یه برقی دیدم برق غم اما ذره ایی نمیتونستم تحملش کنم اون لحظه ایی که همه چیزو تموم کردم... اون لحظه رو نمیتونم فراموش کنم
رفتم بیرون و از کارکن اونجا که خواسته بودم برام ماشین رو بیاره کلید رو گرفتم واقعا ماشین جیگریهههه
بابد باز برم دیدن بابام 😂
ولی این بار یه جور خاص😏
خب بزن بریممم ات
رسیدیم جلو در ویلا نمیخوام از ماشینم پیاده شمممم اه ات خر بازیا چیه 😫اوکی وایسا بوق بزنم در برام باز کنن اره فکر خوبیه وایسا عینکم کو کامل تر شد خب بوقققققق
عجیبه در باز شد حتما منتظر کسی بودن ولی چه زد حالی بشه وایسا ....
رفتم تو یه راست تا اتاق پدرم واینسادم
در زدم رفتم تو کنار میزش نشسته بود
ات سلام بابا
_اینجا چیکار میکنی ؟
ات فقط میخوام یه چیزی نشونتون بدم
_خوشت میاد میای اینجا
ات نه ولی الان دوست دارم قیافتون رو ببینم
_برو سر اصل مطلب
ات پاکتی از تو کیفش دراورد که توش چند تا عکس بود با چند تا قرارداد
_اینا چیه..
ات شماید قراردادتون با کره ی شمالی ...اینم عکسای برای اثباتش
_همه ی اونا فیکهه.....
ات جفتمون میدونیم که نیست فقط میخواستم بگم منم بازی رو شروع کردم...
۲۴.۹k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.