شهرزاد را دیدی..
شهرزاد را دیدی..
عشق زندگیش را گرفتند..
سکوت را شایسته دانست..
زندگی به رنگ اجبار را به او بخشیدند..
سکوت کرد..
تحقیر را با او آشنا کردند..
دم نزد..
اما..
امیدش را که گرفتند..
شکست..
عشق و زندگی و خوشی و هرچیز که داری را هم که ببازی..
امیدت که باشد میتوانی از نو بسازی..
اما..
وای به روزی که امیدت را بگیرند..
بی امید..
تمام خواهی شد..
هرگز..
امیدت را به کسی نبند....
عشق زندگیش را گرفتند..
سکوت را شایسته دانست..
زندگی به رنگ اجبار را به او بخشیدند..
سکوت کرد..
تحقیر را با او آشنا کردند..
دم نزد..
اما..
امیدش را که گرفتند..
شکست..
عشق و زندگی و خوشی و هرچیز که داری را هم که ببازی..
امیدت که باشد میتوانی از نو بسازی..
اما..
وای به روزی که امیدت را بگیرند..
بی امید..
تمام خواهی شد..
هرگز..
امیدت را به کسی نبند....
۱.۹k
۰۸ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.