داستانک آموزنده
#داستانک_آموزنده
مارادونا مدتی به خاطر افسردگی پس از
ترک اعتیاد در بیمارستان بستری بود،
وقتی مرخص شد حرف قشنگی زد:
اونجا دیوانه های زیادی بودند،
یکی میگفت من چگوارا هستم
همه باور می کردند،
یکی می گفت من گاندی ام،
همه قبول می کردند و...
من گفتم : من مارادونا هستم .
همه خندیدند و گفتند:
هیچکس مارادونا نمیشه!
من خجالت کشیدم که چی به سر خودم آوردم.
در این دنیا غرور دمار از روزگار آدم درمی آورد و
دقیقا گرفتار چیزی می شوی که
فکر می کنی هرگز به دامش نخواهی افتاد.
مراقب خودتان باشید؛
برگها همیشه موقعی می ریزند که
فکر می کنند طلا شده اند!
مارادونا مدتی به خاطر افسردگی پس از
ترک اعتیاد در بیمارستان بستری بود،
وقتی مرخص شد حرف قشنگی زد:
اونجا دیوانه های زیادی بودند،
یکی میگفت من چگوارا هستم
همه باور می کردند،
یکی می گفت من گاندی ام،
همه قبول می کردند و...
من گفتم : من مارادونا هستم .
همه خندیدند و گفتند:
هیچکس مارادونا نمیشه!
من خجالت کشیدم که چی به سر خودم آوردم.
در این دنیا غرور دمار از روزگار آدم درمی آورد و
دقیقا گرفتار چیزی می شوی که
فکر می کنی هرگز به دامش نخواهی افتاد.
مراقب خودتان باشید؛
برگها همیشه موقعی می ریزند که
فکر می کنند طلا شده اند!
۱.۳k
۱۰ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.