شهید حسین غفارنژاد
#شهید_حسین_غفارنژاد
یک ساعتی به ظهر باقی مونده بود. خسته بودم. شب قبلش دیر خوابیده بودم. با خودم گفتم کمی استراحت کنم. خوابیدم در عالم خواب و رؤیا شهید غفاری نژاد رو توی نخلستان های مرزی عراق دیدم. از سیمای ظاهریش یادمه با محاسن کوتاه و عرق گیر و شلوار نظامی بود. خیلی عجله داشت. دوستان و رفقاش رو دیدم اسلحه بدست توی نخلستان حرکت می کردند و به سمت خط مقدّم برای جنگ با داعش می رفتند. باهاش احوالپرسی کردم. بهش گفتم حسین منو یادت میاد. یه فامیلی اشتباهی گفت! گفتم حسین من فلانی ام. یادش اومد و با روی گشاده و خنده ای که بر لب داشت از حالم پرسید و سریع با من خداحافظی کرد و با دوستانش برای جنگ با داعش رفت. منم با حسرت بهشون نگاه می کردم و بهشون غبطه می خوردم!
بعد از خواب فهمیدم روح شهید غفاری نژاد هنوز در حال جنگیدن با دشمنان دین و انقلاب است و همچنان در تلاش برای رسیدن به هدف و آرمان های مقدسش می باشد.
هنیئاً لک الشهاده و حشرک الله فی الآخره مع اصحاب الحسین علیه السلام
به قلم #دوست_شهید
#فکر_نو #شهید #بسیجی #رزمندگان #مدافع_حرم #سوریه #شهادتت_مبارک #بسیج #پاسدار #سپاه
یک ساعتی به ظهر باقی مونده بود. خسته بودم. شب قبلش دیر خوابیده بودم. با خودم گفتم کمی استراحت کنم. خوابیدم در عالم خواب و رؤیا شهید غفاری نژاد رو توی نخلستان های مرزی عراق دیدم. از سیمای ظاهریش یادمه با محاسن کوتاه و عرق گیر و شلوار نظامی بود. خیلی عجله داشت. دوستان و رفقاش رو دیدم اسلحه بدست توی نخلستان حرکت می کردند و به سمت خط مقدّم برای جنگ با داعش می رفتند. باهاش احوالپرسی کردم. بهش گفتم حسین منو یادت میاد. یه فامیلی اشتباهی گفت! گفتم حسین من فلانی ام. یادش اومد و با روی گشاده و خنده ای که بر لب داشت از حالم پرسید و سریع با من خداحافظی کرد و با دوستانش برای جنگ با داعش رفت. منم با حسرت بهشون نگاه می کردم و بهشون غبطه می خوردم!
بعد از خواب فهمیدم روح شهید غفاری نژاد هنوز در حال جنگیدن با دشمنان دین و انقلاب است و همچنان در تلاش برای رسیدن به هدف و آرمان های مقدسش می باشد.
هنیئاً لک الشهاده و حشرک الله فی الآخره مع اصحاب الحسین علیه السلام
به قلم #دوست_شهید
#فکر_نو #شهید #بسیجی #رزمندگان #مدافع_حرم #سوریه #شهادتت_مبارک #بسیج #پاسدار #سپاه
۱.۳k
۲۴ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.