یه بنده خدایی تعریف میکرد که

یه بنده خدایی تعریف میکرد که :

با مادرم رفتیم مغازه حیوانات یه چرخی زدیم ، از یک مار خیلی خوشگل خوشم اومد …

از فروشنده پرسیدم چند ؟
طرف گفت : ٢٠٠ هزار تومان !

مادرم گفت : تو که نه نماز میخونی …
نه روزه میگیری …
نه عبادت حالیته !
خودش مفت و مجانی میاد تو قبرت !! بیا بریم @_@
دیدگاه ها (۷)

یکی از شاگردان سقراط وی را پرسید: زچه رو هرگزت اندوهگین ندید...

اومده بود مرخصی بگیره ، یه نگاهی بهش کرد ، گفت : میخوای بری...

#روز شمار عیدالله الاکبر۹۴ روز … …امام علی علیه السّلام فرم...

در یک مدرسه راهنمایی دخترانه در منطقه محروم شهر خدمت می کردم...

فرار من

Me:)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط