فیک خوناشام من پارت ۴
پرش زمانی به فردا
ا/ت ویو
ارباب رفته بود و ارباب جوان منو صدا کرد
رفتیم حیاط داشتیم قدم میزدیم و حرف
میزدیم تا اینکه با صدای در حواسم پرت شدو
افتادم تو استخر ۶ متری ارباب سریع دویید
و پرید تو استخر بعدشم ارباب جوان پرید
من رفته بودم ته ولی خیلی خیلی شنام
خوب بود بعد اونا اومدن ته منم نفسم بند
اومده بود و رفتم بالا حالا اونا نفسشون بند
اومده بود ته رفته بودن نفس گرفتم و سریع
شنا کردم رفتم پایین اونارو گرفتم بیام بالا
چیزی روی دست خودم و ارباب حس کردم
ولی اهمیت ندادم رفتم بالا با اونا رسیدیم
بالا هممون نفس زدیم
_ چرا اومدین دنبالم؟
+ میزاشتم بمیری؟
_ فعلا که شما داشتین میمردین!
+ (نیشخند)
_ بریم تا سرما نخوردیم
&و+ بریم
_ دستمو بگیرین بياين بالا
× اوه چرا مث موش آب کشیده شدین؟
_ بانو چوی چیزه اجوما قضیش مفصله( به کوک نگا میکنه)
× حالا تا سرما نخوردین برین لباس عوض
کنین
رفتم اتاقم دیدم که اون چیزی که حس کرده
بودم یه گردنبند بود که یادم افتاد اون واسه
اینه که در آخر عاشق اون میشم اونم همینطور
_نهههههههههه
× چی چیشده دخترم؟
_ هیچی برو بیرون خواهش میکنم (بغض)
× با باشه
+ اجوما یه لحظه بیا
× بله؟
+ من جاجانگیمون میخوام
× چشم پسرم
+ چی گفتی؟ (عصبی )
× ببخشید ارباب
+ دفعه ی بعد پسرم رو نشنوما
× چشم ارباب
+ خوب شد برو
+ و امروز همتون سر میز غذا میخورین
× چشم ارباب
موهامو خشک نکردم رفتم پایین اجوما گف
سر میز بشینم که ارباب و ارباب جوان اومدن
+ چرا موهاتو خشک نکردی؟
_ خب حال نداشتم!
+ مریض میشی!
_ ب تو چه
+ برو خشک کن میگم(داد)
کوک ویو
دستشو کشیدم بردمش اتاقش و موهاشو
خشک کردم
اطلاعات
گردنبندی که دست ا/ت و کوک گیر کرده بود
رو گزاشتم تو استایلاس برین پایین میبینین
شرط:
۴ لایک ۲ کامنت
ا/ت ویو
ارباب رفته بود و ارباب جوان منو صدا کرد
رفتیم حیاط داشتیم قدم میزدیم و حرف
میزدیم تا اینکه با صدای در حواسم پرت شدو
افتادم تو استخر ۶ متری ارباب سریع دویید
و پرید تو استخر بعدشم ارباب جوان پرید
من رفته بودم ته ولی خیلی خیلی شنام
خوب بود بعد اونا اومدن ته منم نفسم بند
اومده بود و رفتم بالا حالا اونا نفسشون بند
اومده بود ته رفته بودن نفس گرفتم و سریع
شنا کردم رفتم پایین اونارو گرفتم بیام بالا
چیزی روی دست خودم و ارباب حس کردم
ولی اهمیت ندادم رفتم بالا با اونا رسیدیم
بالا هممون نفس زدیم
_ چرا اومدین دنبالم؟
+ میزاشتم بمیری؟
_ فعلا که شما داشتین میمردین!
+ (نیشخند)
_ بریم تا سرما نخوردیم
&و+ بریم
_ دستمو بگیرین بياين بالا
× اوه چرا مث موش آب کشیده شدین؟
_ بانو چوی چیزه اجوما قضیش مفصله( به کوک نگا میکنه)
× حالا تا سرما نخوردین برین لباس عوض
کنین
رفتم اتاقم دیدم که اون چیزی که حس کرده
بودم یه گردنبند بود که یادم افتاد اون واسه
اینه که در آخر عاشق اون میشم اونم همینطور
_نهههههههههه
× چی چیشده دخترم؟
_ هیچی برو بیرون خواهش میکنم (بغض)
× با باشه
+ اجوما یه لحظه بیا
× بله؟
+ من جاجانگیمون میخوام
× چشم پسرم
+ چی گفتی؟ (عصبی )
× ببخشید ارباب
+ دفعه ی بعد پسرم رو نشنوما
× چشم ارباب
+ خوب شد برو
+ و امروز همتون سر میز غذا میخورین
× چشم ارباب
موهامو خشک نکردم رفتم پایین اجوما گف
سر میز بشینم که ارباب و ارباب جوان اومدن
+ چرا موهاتو خشک نکردی؟
_ خب حال نداشتم!
+ مریض میشی!
_ ب تو چه
+ برو خشک کن میگم(داد)
کوک ویو
دستشو کشیدم بردمش اتاقش و موهاشو
خشک کردم
اطلاعات
گردنبندی که دست ا/ت و کوک گیر کرده بود
رو گزاشتم تو استایلاس برین پایین میبینین
شرط:
۴ لایک ۲ کامنت
۷.۲k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.