دل که عاشق شود شرر دارد
دل که عاشق شود شرر دارد
آتش از حال ما خبر دارد
عاشقی قصه ای است دیرینه
که دو صد لیکن و اگر دارد
هر که مست است مثل انگور است
چون که او هم لباس تر دارد
ما که رندیم و باده نوش چه غم
گر کسی جا نماز بردارد
آن که حال مرا نمی داند
چه نصیب از دل و جگر دارد
نکشم پا ز آستانه دوست
سائلش ز آن که تاج سر دارد
لب من در ترّنم یادش
ذکر او هر شب و سحر دارد
عَجَز الواصفون عَن صفتک
ما عَرفناک حقّ معرفتک
علی اکبر لطیفیان
آتش از حال ما خبر دارد
عاشقی قصه ای است دیرینه
که دو صد لیکن و اگر دارد
هر که مست است مثل انگور است
چون که او هم لباس تر دارد
ما که رندیم و باده نوش چه غم
گر کسی جا نماز بردارد
آن که حال مرا نمی داند
چه نصیب از دل و جگر دارد
نکشم پا ز آستانه دوست
سائلش ز آن که تاج سر دارد
لب من در ترّنم یادش
ذکر او هر شب و سحر دارد
عَجَز الواصفون عَن صفتک
ما عَرفناک حقّ معرفتک
علی اکبر لطیفیان
۵۹۰
۱۵ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.