the last part

ویو ات
امیر‌رضا اینکارو نمیکنه ولی چرا 😭😭💔
+چرا فیلمش صدا نداره ؟ من باور نمیکنم
ه: متاسفم ات
هیون اومد و بغلم کرد
ه: خودم تموم کارهات رو میکنم نگران نباش از ایدل بودن گرفته تا جانشنی داداشت
+باورم نمیشه اون داداش دوتامون بود چرا 😭😭
م میخوام انتقام بگیریم اون داداشمو بد کشت ! چطور تونست اینکارو بکنه😭😭
ه:خیلی خب اولین کار اینه وسایل هات رو جمع میکنی
میریم عمارت برادرت ولی ی عمارت دیگش ک امیدوارم امیررضا ازش خبر نداشته باشه دومین کار فردا میرم کمپانی تا استعفات رو اکی کنم بعد اون برای یسری آموزش میریم آمریکا و وقتی کامل یادگرفتی و نقشه کشیدیم برمیگردیم ، باید حسابی مراقب خودت باشی ات ، امیر رضا تورو هم میکشه اون دنباله ثروت و ارث تو و متینه (آها راسی چون ات از امیر رضا بزرگتره بعد متین ارث و جانشینی ب ات میرسه و بعد ات ب امیررضا)
(فلش بک)
ویو متین
قرار بود امیررضا رو ببینم باهاش حرف داشتم باید بهش میگفتم چون ات الان خیلی داره زجر میکشه بخاطر قضیه مامان و بابا ، قرار توی عمارت من بود ، امروز هم جمعه بود همه مرخصی بودند اوممم اکی بهتر راحتر میتونم باهاش بحرفم
(امیر رضا!)  امیر رضا اومد داشتم باهاش حرف میزدم که دعوامون شد ، امیررضا تفنگش از جیبش در آورد
!ات دیگه جزو خانواده نی ، اگه تورو بکشم تموم ثروت و جانشنی ت میرسه ب من (یه گلوله میزنه نزدیک قلبش )
¤انق..د مط‌.مئن ن...نباش (بالکنت)
دیدم امیرضا داره میره منم افتادم کف سالن عمارت
خواهر کوچولوی من نباید چیزیت بشه ، اگه بفهمه از خیلی وقته پیش وصیت کردم ک ارث و جانشینی ب ات بعد من برسه اتو میشکه عااا هیون هس خوشحالم ک میتونه از مراقبت کنه ببخشید خواهرکم ک الان دارم تنهات میزارم مراقب خودت باش خوشکلم یادت باشه روحم باهات و ازت محافظ میکنه مثله قدیما ک مامان میومد بزنتت من سپر میشدم امید وارم کنار کوک هیونگ خوشبخت بشی و هیون و کوک و یونگی مراقبت باشن خداف...
و سیاهی .......
ویو هیون
داشتم میرفتم عمارت متین برای یسری کارای ماموریت جدید
توی راه بودم چون از وسط جنگل بود یکم وحشتناک بود ، رسیدم ب عمارت پیاده شدم رفتم داخل رفتم جلو ک دیدم او...اون متینه چی نعععع خونی افتاده بود کف زمين رفتم سمت بلندش کردم چقد سنگینه ماشالله پس اون عضله ها فیک نبود بردمش بیمارستان ولی ولی ...............
(پایان فصل اول )
یح دوستاننن
دیدگاه ها (۵۴)

های گایززززچطورین یه مدت نبودم و درگیر یسری چیز بودم که شاید...

قهرمانان من

قهرمان های من

قهرمان های من

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۲۴

گل وحشی منپارت ۷ ویو اتهمینطور داشتم کار میکردم که زیر دلم ی...

پارت ۳ ویو اترفتم توی مدرسه خبری از هانا نبود ، رفتم توی کلا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط