قهرمانان من
(**قابل توجه به پدر و مادر های عزیز و همچنین نیو آرمی ها این یه فیکه و هیچ کدومش واقعیت نداره **)
p:1
ات ویو
+من از ایدل بودن دست نمیکشم ولی در کنارش این کار هم میکنم
ه:اکی ولی من کمپانی رو اکی میکنم که بریم برای اموزش
+اوم حله
ه:من دیگه میرم
+اوم خدافز
ه: اها راستی فردا صب ساعت ۵ میام دنبالت بریم عمارت متین
+اکی
هیون رفت و من رفتم اتاقم و شروع کردم به جمع کردن وسایلم
ویو کوک
اومدم خونه از کمپانی
خیلی خستم این چند روز اونقدی خسته بودم که انرژی نداشتم به ات توجه کنم باید برم از دلش دربیارم
_های
+سلام
_خوبی بیب ببخشید این چند وقت واقعا خسته بودم و نتونستم بهت توجه کنم
رفتم بغلش کردم
+اکی اشکال نداره
رفتم لبلسامو عوض کنم
+راستی چاگی
برگشتم سمتش
_جانم ؟
ات ویو
نباید بگم متین مرده نباید همه چیو بخش توضیح بدمممم
+اوممم امروز چیز متین اومد پیشم و گفتش که برم پیشش بمونم ن اخه اینکه هیتر ها و تحدید هاشون زیاد شده برا همون
_عاااا خب من مراقبتم میشه نری ؟
+ولی من دلم براش تنگ شده ۲ ماهه ندیدمش و حرف نزدم باهاش دوماهه با تنها تکیهگاه بچگیم حرف نزدم
دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و زدم زیر گریه ولی من دلم براش تنگ شده 😭💔
کوک دویید و اومد بغلم کرد
_اکی اکی برو عزیزم ولی باید بیای بهم سر بزنی یا من بیام هوم؟
+نه نه نه خودم میام تو لازم نیست بیای😢
_باشه
کوک رفت لباسش رو عوض کرد و اومد شام خوردیم و رفتیم بخوابیم
کوک ویو
خواب بودم که ....
( ببخشید کم بود پارتای دیگه جبران میکنم)
p:1
ات ویو
+من از ایدل بودن دست نمیکشم ولی در کنارش این کار هم میکنم
ه:اکی ولی من کمپانی رو اکی میکنم که بریم برای اموزش
+اوم حله
ه:من دیگه میرم
+اوم خدافز
ه: اها راستی فردا صب ساعت ۵ میام دنبالت بریم عمارت متین
+اکی
هیون رفت و من رفتم اتاقم و شروع کردم به جمع کردن وسایلم
ویو کوک
اومدم خونه از کمپانی
خیلی خستم این چند روز اونقدی خسته بودم که انرژی نداشتم به ات توجه کنم باید برم از دلش دربیارم
_های
+سلام
_خوبی بیب ببخشید این چند وقت واقعا خسته بودم و نتونستم بهت توجه کنم
رفتم بغلش کردم
+اکی اشکال نداره
رفتم لبلسامو عوض کنم
+راستی چاگی
برگشتم سمتش
_جانم ؟
ات ویو
نباید بگم متین مرده نباید همه چیو بخش توضیح بدمممم
+اوممم امروز چیز متین اومد پیشم و گفتش که برم پیشش بمونم ن اخه اینکه هیتر ها و تحدید هاشون زیاد شده برا همون
_عاااا خب من مراقبتم میشه نری ؟
+ولی من دلم براش تنگ شده ۲ ماهه ندیدمش و حرف نزدم باهاش دوماهه با تنها تکیهگاه بچگیم حرف نزدم
دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و زدم زیر گریه ولی من دلم براش تنگ شده 😭💔
کوک دویید و اومد بغلم کرد
_اکی اکی برو عزیزم ولی باید بیای بهم سر بزنی یا من بیام هوم؟
+نه نه نه خودم میام تو لازم نیست بیای😢
_باشه
کوک رفت لباسش رو عوض کرد و اومد شام خوردیم و رفتیم بخوابیم
کوک ویو
خواب بودم که ....
( ببخشید کم بود پارتای دیگه جبران میکنم)
۳.۹k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.