روز برفی
روز برفی....
پارت ۳
ا.ت: برای چی میان آخه....(غر غرو)
ایو:بانو کیم بهتره استراحت کنین فعلا
ا.ت: باشه می خوام یکم بخوابم پس به همه بگو برن و خودت هم برو
ایو:چشم بانو کیم
ایو رفت و تمام خدمه رو بردش
ا.ت هم خوابید
ویو جیمین
داشتم با پادشاه کیم صحبت می کردم
که یکی گفت
ندیمه ی پادشاه :پادشاه عالیجناب سوکجین و عالیجناب نامجون اینجا هستن
پادشاه :بگو بیان داخل
جین و نامجون :سلام عرض شد (احترام گذاشتن )
منم پاشدم و احترام گذاشتم
نامجون و جین پیشمون نشستن
پادشاه:شما ها اینجا بمونین تا من یک کاری انجام بدم و بیام
جیمین جین نامجون :بله پادشاه
پادشاه کیم رفت
جیمین :وای نامجون جین دلم براتون تنگ شده بودش
نامجون :ما هم همین طور جیمین
جین:من که دلم برای اینه تنگ شده
جیمین:عوض اصلا نشدی(خن😂ده)
نامجون : اصلا مغرور تر هم شده(خن😂ده)
جین :حسود ها چشم ورد واید هند سام بودن منو ندارین(خن😂ده)
جین: ولی واقعا میگم
در باز شد و منو نامجون و جین برگشتیم
با صورت یونگی و جیهوپ مواجه شدیم
جیهوپ:سلاممممم بچه هاااااا(در انرژی)
شوگا:...سلام(خسته)
جیمین :سر راه نخوابیدی شوگا جان (خن😂ده)
شوگا:آنقدر تکون خوردم که نخوابیدم
جیمین :هوپی هم که همون انرژی همیشگی رو داره
جین و نامجون:بیاین بشینین
بعد از کلی خنده
صدای تهیونگ و جونکوک اومد
جونکوک:نخیرمممم
تهیونگ:ارههههه
جونکوک: بیا شرط ببیندیم
تهیونگ :معلومه من برندم ولی باز بگو
جونکوک:میگی همه داخلن یا یکی نیست
تهیونگ مطمئنم فقد جین و نامجون و......جیمین و جیهوپ داخلن
جونکوک :همه داخلن
تهیونگ:باشه قبول می کنم شرط رو
در باز شدش
جونکوک:هههههه من بردممممم یوهوووو ایوللللل
تهیونگ:دردددد
جونکوک:باختییییی شوگا هیونگ داخل بودش
شوگا:خفه شین بیاین داخل انقدرم بلند حرف نزنین(با داد)
تهکوک:باشه
کلی حرف زدیم که ندیمه امپراطور اومد و گفت
ندیمه امپراطور:امپراطور فرمودند که از اینجا برین و باهم خوش بگذرونین
همه:بریم
شوگا:این خوبه
جیهوپ:عالیه
تهکوک:بریممم دیگه
نامجین:پاشین
جیمین :بریم دیگه هی میگیم بریم و نمیریم
همه:(خن😂دی😂دن)
این داستان ادامه دارد..
لایک یادت نره اگه فالو نکردی فالو کن
حمایت خیلی کمهههه
شرط برای پارت بعد ۱۰ لایک
کیوتا حمایت هاتون بیشتر باشه شرط نمی زارم و هروز چند تا چند تا پارت می زارم
پارت ۳
ا.ت: برای چی میان آخه....(غر غرو)
ایو:بانو کیم بهتره استراحت کنین فعلا
ا.ت: باشه می خوام یکم بخوابم پس به همه بگو برن و خودت هم برو
ایو:چشم بانو کیم
ایو رفت و تمام خدمه رو بردش
ا.ت هم خوابید
ویو جیمین
داشتم با پادشاه کیم صحبت می کردم
که یکی گفت
ندیمه ی پادشاه :پادشاه عالیجناب سوکجین و عالیجناب نامجون اینجا هستن
پادشاه :بگو بیان داخل
جین و نامجون :سلام عرض شد (احترام گذاشتن )
منم پاشدم و احترام گذاشتم
نامجون و جین پیشمون نشستن
پادشاه:شما ها اینجا بمونین تا من یک کاری انجام بدم و بیام
جیمین جین نامجون :بله پادشاه
پادشاه کیم رفت
جیمین :وای نامجون جین دلم براتون تنگ شده بودش
نامجون :ما هم همین طور جیمین
جین:من که دلم برای اینه تنگ شده
جیمین:عوض اصلا نشدی(خن😂ده)
نامجون : اصلا مغرور تر هم شده(خن😂ده)
جین :حسود ها چشم ورد واید هند سام بودن منو ندارین(خن😂ده)
جین: ولی واقعا میگم
در باز شد و منو نامجون و جین برگشتیم
با صورت یونگی و جیهوپ مواجه شدیم
جیهوپ:سلاممممم بچه هاااااا(در انرژی)
شوگا:...سلام(خسته)
جیمین :سر راه نخوابیدی شوگا جان (خن😂ده)
شوگا:آنقدر تکون خوردم که نخوابیدم
جیمین :هوپی هم که همون انرژی همیشگی رو داره
جین و نامجون:بیاین بشینین
بعد از کلی خنده
صدای تهیونگ و جونکوک اومد
جونکوک:نخیرمممم
تهیونگ:ارههههه
جونکوک: بیا شرط ببیندیم
تهیونگ :معلومه من برندم ولی باز بگو
جونکوک:میگی همه داخلن یا یکی نیست
تهیونگ مطمئنم فقد جین و نامجون و......جیمین و جیهوپ داخلن
جونکوک :همه داخلن
تهیونگ:باشه قبول می کنم شرط رو
در باز شدش
جونکوک:هههههه من بردممممم یوهوووو ایوللللل
تهیونگ:دردددد
جونکوک:باختییییی شوگا هیونگ داخل بودش
شوگا:خفه شین بیاین داخل انقدرم بلند حرف نزنین(با داد)
تهکوک:باشه
کلی حرف زدیم که ندیمه امپراطور اومد و گفت
ندیمه امپراطور:امپراطور فرمودند که از اینجا برین و باهم خوش بگذرونین
همه:بریم
شوگا:این خوبه
جیهوپ:عالیه
تهکوک:بریممم دیگه
نامجین:پاشین
جیمین :بریم دیگه هی میگیم بریم و نمیریم
همه:(خن😂دی😂دن)
این داستان ادامه دارد..
لایک یادت نره اگه فالو نکردی فالو کن
حمایت خیلی کمهههه
شرط برای پارت بعد ۱۰ لایک
کیوتا حمایت هاتون بیشتر باشه شرط نمی زارم و هروز چند تا چند تا پارت می زارم
- ۳.۶k
- ۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط