اسم عشقه ترسناک

اسم عشقه ترسناک
پارت ۸۱
[ویو ملودی]
دوباره درگیر صحبت شدن.......با پایان یافتن صبحونه خوردنشون آرتور بلند شد و من دنبال
خودش کشوند... به اتاق رسید.......در باز کرد رفتیم داخل.. دستم ول کرد رفتم روی کاناپه
تکی اتاق نشستم..
ملودی: چیه ؟ چرا هی وحشی میشی ؟
آرتور: قضیه این بیماری چیه ؟ ملودی اگه بهم دروغ بگی بد میبینی .
ملودی: می دونی فشار روانی چیه ؟ سردرد شدید..لرزش دست..استرس شدید و
اینا برام مساوی با مرگ مغزی...دارو های مختلف استفاده می کردم..
در حالی که کتش در آورد و جایگزینش یک هودی کرد..نزدیکم شد و تو صورتم خم شد
آرتور: من باید هر چیزی که راجب تو هست بدونم......... مثلاً تاریخ تولدت ؟ مثلاً چی دوست
داری ؟
ملودی: می دونی شبیه روانی ها هستی؟..خودت برو تحقیق کن بفهم من حوصله ندارم
بشینم توضیح بدم ‌‌...
خودش روی تخت انداخت..دستش آرنجش روی چشماش قرار داد..و هیچ صدایی ازش نشنیدم
این نمی خواد ازدواج کنه ؟ من از دستش خلاص بشم
ملودی:یونا دوست داره چرا اینقدر باهاش بد رفتار می کنی ؟ به هرحال تو هم دوسش داری
بی حوصله گفت
آرتور: یک اون بخاطر پول دنبال منه ، دو من اون دختره احمق دوست ندارم...
نگاهش کنا..یک جوری خودش گرفته انگار همه چیز دانه.. اینقدر سرد رفتار کردنش برای چی ؟
آرتور: بیا بخواب دیشب.. بخاطر دردت به خودت می پیچیدی..رنگت هم پریده
بلند شدم و رفتم روی تخت دراز شدم..با فاصله ازش خوابیده بودم که کشیدم تو بغلش..هوفف
سرم تو گردنش فرو کرده بود....
آرتور: با من بمون.. خودم مراقبت هستم..لج بازی نکن.. به هرحال داداشت نمیاد دنبالت این
بدون