در گلستان نگاهت سوختم زیبای من

در گلستان نگاهت سوختم زیبای من
در غم بزم وصالت سوختم زیبای من

بلبلم در کوی تو آواز میخوانم به شور
من که دربند حصارت سوختم زیبای من

دلبر خوش قدو بالا ،شعرم اندر وصف توست
من که در وصف جمالت سوختم زیبای من

اینچنین غوغا نکن در خندهایت جان من
وای در زنگ صدایت سوختم زیبای من

تا تو چرخی میزنی و رقص و شادی میکنی
من که در رنگ نگاهت سوختم زیبای من

امر فرمودند یاران، تا که شعری سر کنم
من که در شوق وصالت سوختم زیبای من....
دیدگاه ها (۵)

شعر چشمان مرا خواند ولی پاکش کرددلبری کرد و دلم برد و سپس خا...

گاهی شرار شرم و گاهی شورِشیدایی استاین آتش از هر سر که برخیز...

نمی خواهم خاطره فردایم شـــــوی امروزِ مــن باش حتی لحظه ای!...

همیشه بر آنم که ...دلی را نشکنم...اما ...💔 وقتی به خود نگاه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط