رفیق بودیک رفیق به تمام معنایک رفیق که در بدترین شر

رفیق بود...یک رفیق به تمام معنا...یک رفیق که در بدترین شرایط می شد روی رفاقتش حساب کرد...
صبح و شب؛ وقت و بی وقت...
کم و زیاد...تا هرجا که از دستش بر می آمد برای دیگران رفاقت می کرد...
رفاقت او برای دیگران تمام نشدنی بود...
بارها کار و زندگی اش را برای دوستانش تعطیل کرده بود ... باری را از روی دوششان برداشته بود تا زندگی رفیق هایش آرام باشد و آن ها را خوشحال ببیند...
زمین چرخید و زمان گذشت...آرامش زندگی اش بخار شد و روزهای سختش شروع شد...
حالا وقت آن بود رفاقتش را جبران کنند...تکیه گاهش باشند...بدون زمان؛بدون محدودیت...اما...
اما اینطور نشد...او با تمام پوست و استخوانش در روزهای سخت زندگی اش تنهایی را حس می کرد...
وسط گرفتاری ها و مشکلات دید خودش هست و خودش...از آن همه دوست و رفیق هیچ کدامشان نبودند...
فهمید حالا نوبت رفاقت با خودش هست...بارها زمین خورد و باز بلند شد...دست های خودش را گرفت و از روزهای سیاه عبور کرد...
آنقدر با خودش رفاقت کرد تا آرامشش دوباره جان گرفت...
روزهای خوب برگشتند...
او روزهای سخت را فراموش کرد اما نبود رفیق هایش را هرگز
تنهایی به او یاد داد دنیا پر است از رفاقت های یک طرفه...
حسین حائریان
دیدگاه ها (۵)

من گمان می کردمدوستی همچون سروی سرسبزچارفصلش همه آراستگی ستم...

Sweet princess:📝 همه چیز در زندگی گذرا و موقتی است.هروقت بار...

همیشه برخی افراد،از مشکلات و نگرانی هایشان سخن میگویند.اگر ا...

ای کاش یاد بگیریمواسه خالی کردن خودمون کسی رو لبریز نکنیم .....

...صبر، هنر دلهای بزرگ استگاهی زندگی جوری سخت می‌شود که دلت ...

رسم زندگی

چندپارتی☆p.3چند ثانیه سکوت بین تون حکم فرما بود، مثل دنیا که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط