💖👑علی💙🌹 بخش۳
منافق مشهور #عبدالله_بن_سبا بنيانگزارمذهب روافض در راس مفسدان بود دستور داد امشب جنگ را آغازكنيد وبعد به اطلاع علي برسانيد كه گروه مقابل آغازگرجنگ است چنانچه همينطور شد باغيان مفسد آخرشب جنگ را آغاز كردند وطرف مقابل نيز به حمله آنان پاسخ دادند ودرگروه علي ندا برآمد كه طلحه و زبير عهدشكني كردند وهمينطور درطرف مقابل آواز برآمد علي عهدشكني كرده است با اين تدبير شوم منافقين توانستند معركه بزرگي برپا كنند.
حضرت طلحه در ميدان شهيد شد حضرت زبيراز جنگ خودشو كنارزد وبرگشت در راه شخصي بنام (ابن جرمز) اورا شهيد كرده به اميد اينكه حضرت علي به او انعام خواهد داد به محضر علي آمد وگفت اميرالمومنين ترا مبارك باد كه دشمن ترا به قتل رساندم حضرت علي پرسيد كه كي را؟ جواب داد زبير را آنحضرت فرموند كه ابن جرمز من ترا به جنهم بشارت ميدهم ابن جرمز با تعجب گفت عجب انعامي دادي علي فرمود من چكار كنم رسولخدا فرموده كه (يا علي بشرقاتل ابن صفيه باالنار) يعني اي علي كسيكه عمه زاده مرا به قتل برساند به جنهم بشارت بده حضرت زبيرعمه زاده رسولخدا بود ابن جرمز بدبخت با شنيدن اين بشارت تلخ خود كشي كرد حضرت علي با ديدنش الله اكبر گفت وفرمود ببينيد گفته رسولخدا راست شد.
بعد از پايان جنگ حضرت علي وامام حسن و عبدالله بن عباس در ميدان جنگ براي ديدن اجساد كشته شده ها رفتند حضرت حسن با ديدن يك جسد آوازداد ( ياابت والله فرخ قريش ) يعني اي پدرقسم بخدا نوجواني از قريش اينجا افتاده است، علي پرسيد كيست جواب داد محمد بن طلحه فرمود ( والله كان شابا صالحا ) بخدا قسم جوان نيكوكاري بود. درادامه گزرحضرت علي بر حضرت طلحه واقع شد آنرا ديده نشست كنارش و فرمود اي ابومحمد كاش من بيست سال قبل ميمردم وسپس دست حضرت طلحه را گرفتند وبوسيدند وفرمودند كه اين همان دستي است كه از رسولخدا بلاهارا دفع كرده است. ( تطهيرالجنان ) وقتي آخرين لحظات مرگ حضرت طلحه فرارسيد شخصي ازكنارش گذشت ازاو پرسيد ازكدام لشكرهستي گفت از لشكر حضرت علي فرمود خوب است دست بده تا من بردست تو براي علي بيعت كنم چنانچه بعدازبيعت جان داد حضرت وقتي اين خبررا شنيد تكبيرگفت وفرمود كه خدا نخواست حضرت طلحه بدون بيعت داخل بهشت شود.
بعضي اوصاف علي
روزي حضرت معاويه درزمان خلافت خويش ازضراراسدي كه يكي از دوستان حضرت علي بود خواست كه از اوصاف علي بگويد او عرض كرد اي اميرالمومنين بشنو بخدا قسم علي مرتضي خيلي نيرومند بود، سخنانش جامع بودند وبا انصاف حكم صادرميكرد، علم بسيار زيادي داشتند، وحكمت يكي ازويژگيهايش بود. ازدنيا ولذتهايش نفرت داشت وبا تاريكي شب انس ميگرفت وبسيارگريه ميكرد. وسعي ميكرد بهترين لباسش كم هزينه ولذيذترين غذايش ساده باشد. زندگي معمولي مثل بقيه داشتند وهرگاه سوالي ازش مي كرديم جواب ميداد. به افراد اهل دين احترام ميگذاشت وفقرا را در كنار خود مي نشاند. بخداقسم گاهي وقتها اورا ميديدم ريش مبارك خودرا گرفته ومثل مارگزيده اي بيقرارمي شد وباصداي دردناكي گريه ميكرد، ومي فرمود اي دنيا برو يكي ديگر را فريب بده نه من را چرا پيش من ميائي وترغيبم مي كني، همانا من تراسه طلاق دادم كه هيچ وقت درآن امكان بازگشت وجود ندارد، عمرتو كوتاه است وقدرومنزلتت حقيرو ناچيز.افسوس كه توشه آخرت كم وسفرش طولاني وراهش وحشتناك است. حضرت معاويه با شنيدن اين صحبتها شروع به گريه كرد وگفت خدا رحمت كند ابوالحسن ( علي ) را واقعا همينطوربود كه گفتي .
بعد پرسيد ازشهادت علي چقدرسختي ديدي او گفت مانند مادري كه يك فرزند داشته باشد واو يكي را دردامنش ذبح كنند.
زهد وتنگي معيشت آن جناب درحدي بود كه ازشنيدن آن آدم گريه اش مياد ودل ازدنيا سرد مي شود.
#خلیفه_چهارم #خلیفه_چهارم_امیرالمؤمنین_حضرت_علی_بن_ابی_طالب
حضرت طلحه در ميدان شهيد شد حضرت زبيراز جنگ خودشو كنارزد وبرگشت در راه شخصي بنام (ابن جرمز) اورا شهيد كرده به اميد اينكه حضرت علي به او انعام خواهد داد به محضر علي آمد وگفت اميرالمومنين ترا مبارك باد كه دشمن ترا به قتل رساندم حضرت علي پرسيد كه كي را؟ جواب داد زبير را آنحضرت فرموند كه ابن جرمز من ترا به جنهم بشارت ميدهم ابن جرمز با تعجب گفت عجب انعامي دادي علي فرمود من چكار كنم رسولخدا فرموده كه (يا علي بشرقاتل ابن صفيه باالنار) يعني اي علي كسيكه عمه زاده مرا به قتل برساند به جنهم بشارت بده حضرت زبيرعمه زاده رسولخدا بود ابن جرمز بدبخت با شنيدن اين بشارت تلخ خود كشي كرد حضرت علي با ديدنش الله اكبر گفت وفرمود ببينيد گفته رسولخدا راست شد.
بعد از پايان جنگ حضرت علي وامام حسن و عبدالله بن عباس در ميدان جنگ براي ديدن اجساد كشته شده ها رفتند حضرت حسن با ديدن يك جسد آوازداد ( ياابت والله فرخ قريش ) يعني اي پدرقسم بخدا نوجواني از قريش اينجا افتاده است، علي پرسيد كيست جواب داد محمد بن طلحه فرمود ( والله كان شابا صالحا ) بخدا قسم جوان نيكوكاري بود. درادامه گزرحضرت علي بر حضرت طلحه واقع شد آنرا ديده نشست كنارش و فرمود اي ابومحمد كاش من بيست سال قبل ميمردم وسپس دست حضرت طلحه را گرفتند وبوسيدند وفرمودند كه اين همان دستي است كه از رسولخدا بلاهارا دفع كرده است. ( تطهيرالجنان ) وقتي آخرين لحظات مرگ حضرت طلحه فرارسيد شخصي ازكنارش گذشت ازاو پرسيد ازكدام لشكرهستي گفت از لشكر حضرت علي فرمود خوب است دست بده تا من بردست تو براي علي بيعت كنم چنانچه بعدازبيعت جان داد حضرت وقتي اين خبررا شنيد تكبيرگفت وفرمود كه خدا نخواست حضرت طلحه بدون بيعت داخل بهشت شود.
بعضي اوصاف علي
روزي حضرت معاويه درزمان خلافت خويش ازضراراسدي كه يكي از دوستان حضرت علي بود خواست كه از اوصاف علي بگويد او عرض كرد اي اميرالمومنين بشنو بخدا قسم علي مرتضي خيلي نيرومند بود، سخنانش جامع بودند وبا انصاف حكم صادرميكرد، علم بسيار زيادي داشتند، وحكمت يكي ازويژگيهايش بود. ازدنيا ولذتهايش نفرت داشت وبا تاريكي شب انس ميگرفت وبسيارگريه ميكرد. وسعي ميكرد بهترين لباسش كم هزينه ولذيذترين غذايش ساده باشد. زندگي معمولي مثل بقيه داشتند وهرگاه سوالي ازش مي كرديم جواب ميداد. به افراد اهل دين احترام ميگذاشت وفقرا را در كنار خود مي نشاند. بخداقسم گاهي وقتها اورا ميديدم ريش مبارك خودرا گرفته ومثل مارگزيده اي بيقرارمي شد وباصداي دردناكي گريه ميكرد، ومي فرمود اي دنيا برو يكي ديگر را فريب بده نه من را چرا پيش من ميائي وترغيبم مي كني، همانا من تراسه طلاق دادم كه هيچ وقت درآن امكان بازگشت وجود ندارد، عمرتو كوتاه است وقدرومنزلتت حقيرو ناچيز.افسوس كه توشه آخرت كم وسفرش طولاني وراهش وحشتناك است. حضرت معاويه با شنيدن اين صحبتها شروع به گريه كرد وگفت خدا رحمت كند ابوالحسن ( علي ) را واقعا همينطوربود كه گفتي .
بعد پرسيد ازشهادت علي چقدرسختي ديدي او گفت مانند مادري كه يك فرزند داشته باشد واو يكي را دردامنش ذبح كنند.
زهد وتنگي معيشت آن جناب درحدي بود كه ازشنيدن آن آدم گريه اش مياد ودل ازدنيا سرد مي شود.
#خلیفه_چهارم #خلیفه_چهارم_امیرالمؤمنین_حضرت_علی_بن_ابی_طالب
۹۵۶
۲۳ مهر ۱۴۰۰