یکی بود یکی نبود
#یکی_بود_یکی_نبود
یه روز یه دختر خانم مثل هر روز بعد از کلی ارایش و مانتوی تنگ راهی خیابون های شهر شد...همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک جوونا, یه صدایی توجهش جلب کرد!
خواهرم به خاطر خدا حجابت رعایت کن!!!
نگاه کرد یه جوون ریشو از همونا که متنفر بود با یه پیراهن روی شلوار پارچه ای داره تذکر میده!!!!
به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره..
تصمیم گرفت مسیرش سمت اون جوون کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه'
گفت:اگه راس میگی خودت چشماتو درویش کن با این ریشای مسخره ت
فردای اون روز دوباره اینه و ارایش و ..... زنگ زد به دوستاش و قرار پارک گذاشت!
شب که داشت بر میگشت یه ماشین کنار پاش ترمز کرد..
خانومی برسونمت!!!؟؟؟
دختر گفت برو عمتو برسون و با دوستش زدن زیر خنده!!!
پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنارش قدم زد و یکباره حمله کرد سمت دختره و کشوندش سمت ماشین!
دختره که شوکه شده بود شروع کرد داد و فریاد کردن..
ولی کسی جلو نمیومد!
هیچکدوم از اونایی که متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن حاضر نشدن جونشون به خطر بندازن!
دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون داره میدوه سمتشون و داد میزنه و با دزدای ناموس درگیر شده'
یه جوون ریشو از همونا که پیراهن روی شلوارش میندازه
از همون افراطیا که ازشون متنفره !!! افتاده زمین و غرق خون شده!!!
از اینهایی که بهشون برچسب افراطی میزنن زیاد هست مثل شهید علی خلیلی....
✔اما یادمون نره‼️‼️
شاید ما هنوز مثل اونها که رسیدن به مقام شهادت، خدا رو درک نکردیم..... شاید ما هم با رفاقت بیشتر با خدا طوری رفتار کنیم ، که بقیه بهمون بگن دیگه کم کم داری افراط میکنیا.....!
یه روز یه دختر خانم مثل هر روز بعد از کلی ارایش و مانتوی تنگ راهی خیابون های شهر شد...همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک جوونا, یه صدایی توجهش جلب کرد!
خواهرم به خاطر خدا حجابت رعایت کن!!!
نگاه کرد یه جوون ریشو از همونا که متنفر بود با یه پیراهن روی شلوار پارچه ای داره تذکر میده!!!!
به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره..
تصمیم گرفت مسیرش سمت اون جوون کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه'
گفت:اگه راس میگی خودت چشماتو درویش کن با این ریشای مسخره ت
فردای اون روز دوباره اینه و ارایش و ..... زنگ زد به دوستاش و قرار پارک گذاشت!
شب که داشت بر میگشت یه ماشین کنار پاش ترمز کرد..
خانومی برسونمت!!!؟؟؟
دختر گفت برو عمتو برسون و با دوستش زدن زیر خنده!!!
پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنارش قدم زد و یکباره حمله کرد سمت دختره و کشوندش سمت ماشین!
دختره که شوکه شده بود شروع کرد داد و فریاد کردن..
ولی کسی جلو نمیومد!
هیچکدوم از اونایی که متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن حاضر نشدن جونشون به خطر بندازن!
دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون داره میدوه سمتشون و داد میزنه و با دزدای ناموس درگیر شده'
یه جوون ریشو از همونا که پیراهن روی شلوارش میندازه
از همون افراطیا که ازشون متنفره !!! افتاده زمین و غرق خون شده!!!
از اینهایی که بهشون برچسب افراطی میزنن زیاد هست مثل شهید علی خلیلی....
✔اما یادمون نره‼️‼️
شاید ما هنوز مثل اونها که رسیدن به مقام شهادت، خدا رو درک نکردیم..... شاید ما هم با رفاقت بیشتر با خدا طوری رفتار کنیم ، که بقیه بهمون بگن دیگه کم کم داری افراط میکنیا.....!
۵.۴k
۰۶ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.