کمرنگ که بشوی از یاد میروی همچون نامه های سال های دور که
کمرنگ که بشوی از یاد میروی همچون نامههای سالهای دور که وقتی بعد از سالها تای آنها را باز میکنی و هیچ اثری از نوشتههای آنهایی که با مداد نوشته شده نیست،
کسی چه میداند نامهی معشوقی بیقرار است که از شبهای دلواپسی و روزهای دلتنگی نوشته،
یا نامهای از یک دوست در تابستان سالهای دور، همان روزهای سادگی، وقتی به مسافرت رفته بوده پر از دلتنگی و معصومانه نوشته شده.
یا شاید حرفهای خودت با خودت؛ از همانهایی که با خودت زمزمه میکنی، و شاید شبی روی کاغذ نوشتهای و صبح روز بعد یادت رفته...
اما این کمرنگ شدنها با آن کمرنگ شدنهایی که در دل اتفاق میافتد زمین تا آسمان متفاوت است، حواسمان باشد با مداد روی دل کسی یادگاری ننویسیم که بعد هر کسی بتواند روی حرفهایمان با جوهر چنان پررنگ بنویسد که انگار تو اصلا از اول چیزی آنجا ننوشتهای...
👤مهشید تمسکی
#فردوس_برین
کسی چه میداند نامهی معشوقی بیقرار است که از شبهای دلواپسی و روزهای دلتنگی نوشته،
یا نامهای از یک دوست در تابستان سالهای دور، همان روزهای سادگی، وقتی به مسافرت رفته بوده پر از دلتنگی و معصومانه نوشته شده.
یا شاید حرفهای خودت با خودت؛ از همانهایی که با خودت زمزمه میکنی، و شاید شبی روی کاغذ نوشتهای و صبح روز بعد یادت رفته...
اما این کمرنگ شدنها با آن کمرنگ شدنهایی که در دل اتفاق میافتد زمین تا آسمان متفاوت است، حواسمان باشد با مداد روی دل کسی یادگاری ننویسیم که بعد هر کسی بتواند روی حرفهایمان با جوهر چنان پررنگ بنویسد که انگار تو اصلا از اول چیزی آنجا ننوشتهای...
👤مهشید تمسکی
#فردوس_برین
۵.۶k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹