بعد ازینکه از هم جدا شدن کارلا نگاهی به مینسئو انداخت ساک
بعد ازینکه از هم جدا شدن کارلا نگاهی به مینسئو انداخت ساکت بهشون نگاه میکرد پس صداش کرد
کارلا:هوی مینسئو ساکتی؟
مینسئو:به ی چیزی فکر میکنم
کارلا:چی؟
مینسئو:بیخیال بعدا بهت میگم
مامان کارلا وسط بحثشون گفت:خب من دیگه باید برم...مینسئو میای یا میمونی پیشش؟
مینسئو:میمونم پیشش
مادر کارلا سری تکون داد و با یک چشم بهم زدن ناپدید شد..وارلا برگشت سمت مینسئو و قبل ازینکه چیزی بگه مینسئو گفت:یادته بهت گفتم تهیونگ یک دوستی داره؟
کارلا:هوی مینسئو ساکتی؟
مینسئو:به ی چیزی فکر میکنم
کارلا:چی؟
مینسئو:بیخیال بعدا بهت میگم
مامان کارلا وسط بحثشون گفت:خب من دیگه باید برم...مینسئو میای یا میمونی پیشش؟
مینسئو:میمونم پیشش
مادر کارلا سری تکون داد و با یک چشم بهم زدن ناپدید شد..وارلا برگشت سمت مینسئو و قبل ازینکه چیزی بگه مینسئو گفت:یادته بهت گفتم تهیونگ یک دوستی داره؟
۲.۶k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.