part : 3
ویو سیلوانا
داشتم برای جنگ با افراد جزیره ی آرتا شمشیر زنی تمرین می کردم که یوهو فیلیکس حراصان اومد
فیلیکس : سیلوانا ... ی.یارو دریا زده شده ( در حال نفس نفس زدن )
سیلوانا : فیلیکس آروم باش ... کی؟
فیلیکس : ه.همون کسی که گروگان گرفته بودیم ..
سیلوانا : ای بابا ... باشه اومدم
با فیلیکس رفتیم به اتاق زیر زمین و من به خدمه گفتم که بره بیرون و خودم و این یارو تو زیر زمین تنها موندیم که من به بازوش زدم که یکم حالت هوشیاریش بالا تر اومد
سیلوانا : هی .. خوبی ؟
یونگی : ن.نه
به ناچار دکتر کشتی رو صدا زدم که اومد و ماعینش کرد .. گفت اگه یکم دیگه تو زیر زمین بمونه ممکنه حالش بدتر شه پس بعد رفتن دکتر یه ۵ مین بعدش رفتم تو .... و شروع کردم به باز کردن طنابایی که باهاش بسته شده بود که گفت
یونگی : چ.چیکار می کنی ؟
سیلوانا : فکر نکن خبریه .. دکتر گفت اگه بیشتر از این اینجا بمونی به احتمال زیاد حالت بدتر می شه ...
یونگی : او .. اوکی ....
با کمک فیلیکس بردیمش رو ارشه و با ذوق به آسمون نگاه می کرد ...
ویو یونگی
دیگه حالم واقعاً بد شده بود که اون کاپتانشون اومدو منو باز کرد و الان بیرون بودم ... هی ... آها راستی باید ازش بپرسم که گوشیم کجاست
یونگی : مادام .. می تونم بپرسم گوشیم کجاست ؟
سیلوانا : نه ... چون اگه گوشیتو روشن کنی به احتمال زیاد رد یابی می شی
فیلیکس : ولی سیلوا... ( حرفش با نگاه سیلوانا قطع شد ) چیزه ولی کاپتان ما الان وسط دریاییم شانسی ندارن
یونگی : دست راستت راست می گه
فقط می خوام به کسایی که برام مثل برادرن خبر بدم که نگرانم نشن ( اعضارو می گه )
سیلوانا : هی ... اوکی .. ولی فقط ۵ مین اوکی ؟
یونگی : اوکی ...
گوشیمو بهم داد و با پسرا ویدئو کال گرفتم
ویدئو کال =
کوک : عه ... هیونگ ... کجا بودی ؟
ته ته : کوک راست می گه
جین : یونگی کودوم قبرستونیی هستی؟
نامی : عه یونگی
یونگی : پسرا آروم تر ... من فقط ۵ دقیقه وقط دارم باهاتون حرف بزنم ... سریع می رم سر اصل مطلب ... من الان وسط دریام و ... و نمی تونم به احتمال زیا...... ( حرفش با اومدن سیلوانا نصفه موند )
سیلوانا : وفقط تمومه
یونگی : فقط یه دقیقه دیگه
کوک : عه ... هیونگ معرفی نمی کنی ؟
سیلوانا : من معرفی کردن ندارم ( داد )
همین که گفتم فقط تمومه
به ناچار گوشیمو بهش دادم که .........
~ خماری ~
داشتم برای جنگ با افراد جزیره ی آرتا شمشیر زنی تمرین می کردم که یوهو فیلیکس حراصان اومد
فیلیکس : سیلوانا ... ی.یارو دریا زده شده ( در حال نفس نفس زدن )
سیلوانا : فیلیکس آروم باش ... کی؟
فیلیکس : ه.همون کسی که گروگان گرفته بودیم ..
سیلوانا : ای بابا ... باشه اومدم
با فیلیکس رفتیم به اتاق زیر زمین و من به خدمه گفتم که بره بیرون و خودم و این یارو تو زیر زمین تنها موندیم که من به بازوش زدم که یکم حالت هوشیاریش بالا تر اومد
سیلوانا : هی .. خوبی ؟
یونگی : ن.نه
به ناچار دکتر کشتی رو صدا زدم که اومد و ماعینش کرد .. گفت اگه یکم دیگه تو زیر زمین بمونه ممکنه حالش بدتر شه پس بعد رفتن دکتر یه ۵ مین بعدش رفتم تو .... و شروع کردم به باز کردن طنابایی که باهاش بسته شده بود که گفت
یونگی : چ.چیکار می کنی ؟
سیلوانا : فکر نکن خبریه .. دکتر گفت اگه بیشتر از این اینجا بمونی به احتمال زیاد حالت بدتر می شه ...
یونگی : او .. اوکی ....
با کمک فیلیکس بردیمش رو ارشه و با ذوق به آسمون نگاه می کرد ...
ویو یونگی
دیگه حالم واقعاً بد شده بود که اون کاپتانشون اومدو منو باز کرد و الان بیرون بودم ... هی ... آها راستی باید ازش بپرسم که گوشیم کجاست
یونگی : مادام .. می تونم بپرسم گوشیم کجاست ؟
سیلوانا : نه ... چون اگه گوشیتو روشن کنی به احتمال زیاد رد یابی می شی
فیلیکس : ولی سیلوا... ( حرفش با نگاه سیلوانا قطع شد ) چیزه ولی کاپتان ما الان وسط دریاییم شانسی ندارن
یونگی : دست راستت راست می گه
فقط می خوام به کسایی که برام مثل برادرن خبر بدم که نگرانم نشن ( اعضارو می گه )
سیلوانا : هی ... اوکی .. ولی فقط ۵ مین اوکی ؟
یونگی : اوکی ...
گوشیمو بهم داد و با پسرا ویدئو کال گرفتم
ویدئو کال =
کوک : عه ... هیونگ ... کجا بودی ؟
ته ته : کوک راست می گه
جین : یونگی کودوم قبرستونیی هستی؟
نامی : عه یونگی
یونگی : پسرا آروم تر ... من فقط ۵ دقیقه وقط دارم باهاتون حرف بزنم ... سریع می رم سر اصل مطلب ... من الان وسط دریام و ... و نمی تونم به احتمال زیا...... ( حرفش با اومدن سیلوانا نصفه موند )
سیلوانا : وفقط تمومه
یونگی : فقط یه دقیقه دیگه
کوک : عه ... هیونگ معرفی نمی کنی ؟
سیلوانا : من معرفی کردن ندارم ( داد )
همین که گفتم فقط تمومه
به ناچار گوشیمو بهش دادم که .........
~ خماری ~
۵.۳k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.