💜💜
💜💜
ذره ذره سوختم در انتظار دیدنت
دل هوایی می شود هنگامه ی خندیدنت
لحظه های صبرِ من سر می رود از غیبتت
ای به قربانِ توو آن لحظه ی روئیدنت
لب به روی لب نهادی غنچه شد لبهای تو
قطره قطره آب گشتم در تبِ بوسیدنت
من به باغ آرزو سیبِ رُخت را دیده ام
کاش دستم می رسیدتاشاخِه های چیدنت
بافه بافه گیسوانت رفت در آغوشِ باد
مست شد باد ازشمیمِ زلف و آن رقصیدنت
رشته رشته زلفِ خود بر دوشِ باد انداختی
دوشِ باد میبالد اینجا لحظه ی باریدنت
چشمه ی آبِ حیات است چشمهای پاکِ تو
من کویرِی تشنه ام در قُل قُلِ جوشیدنت
با تبسم گوشه ی لب خنده ات زیبا تر است
جان به قربانِ توو آن لحظه ی خندیدنت
رد شدی ازکوچه پخش شدعِطرِیاسِ دامنت
چشمهای بی قرار آماده ی برچیدنت
کاسه ی تنهاییم را یادِ تو پُر می کند
کاسه ی صبرم لبالب پُر شد از فهمیدنت
عاقبت روزی تو را می دزدم از وهم و خیال
بعد می بالم به خود از بابتِ دزدیدنت
ذره ذره سوختم در انتظار دیدنت
دل هوایی می شود هنگامه ی خندیدنت
لحظه های صبرِ من سر می رود از غیبتت
ای به قربانِ توو آن لحظه ی روئیدنت
لب به روی لب نهادی غنچه شد لبهای تو
قطره قطره آب گشتم در تبِ بوسیدنت
من به باغ آرزو سیبِ رُخت را دیده ام
کاش دستم می رسیدتاشاخِه های چیدنت
بافه بافه گیسوانت رفت در آغوشِ باد
مست شد باد ازشمیمِ زلف و آن رقصیدنت
رشته رشته زلفِ خود بر دوشِ باد انداختی
دوشِ باد میبالد اینجا لحظه ی باریدنت
چشمه ی آبِ حیات است چشمهای پاکِ تو
من کویرِی تشنه ام در قُل قُلِ جوشیدنت
با تبسم گوشه ی لب خنده ات زیبا تر است
جان به قربانِ توو آن لحظه ی خندیدنت
رد شدی ازکوچه پخش شدعِطرِیاسِ دامنت
چشمهای بی قرار آماده ی برچیدنت
کاسه ی تنهاییم را یادِ تو پُر می کند
کاسه ی صبرم لبالب پُر شد از فهمیدنت
عاقبت روزی تو را می دزدم از وهم و خیال
بعد می بالم به خود از بابتِ دزدیدنت
۴.۱k
۲۰ دی ۱۴۰۲