my star
پارت ۵
کوک : بکشم
یوان : چی " تعجب "
کوک : نشنیدی میگم منو بکش
یوان : من تورو نمیکشم تو پسرمی .......
کوک : اون زنت نبود که کشتیش " عربده "
هانا : مگه مامان نرفته مسافرت
کوک : نه اون مرده تخسیر اینه که تو این روز من باید اولین سالگرد مرگشو.........
یوان : خفه شو پسره ی عوضییییییییییییی " عربده"
افتاد به جونم
۱۵ مین بعد
جیمین و تهیونگ : ولم کن
یونگی : نامجون جین بزارین برن
هوسوک : هانا جلو نرو
هانا : ولش کن داداشموووووووو من داداشمو میخوام " گریه "
لیتا : داداشی برو نجاتش بده " گریه "
یونا : ای خدا من خودم الان گریم میگیره باید اینا هم آرم کنم " بغض "
نامی : آقای جئون پسرتون همینجورشم خون زیادی از دست داده
یوان : سهام بمیره بهت گفتم به خواهرت نگو
جیمین و تهیونگ جداش کردن
کوک : تو درک نمیکنی وقتی یه نفر با پدرش برای دیدن مادرش میره بعد پدرش تو روز تولدش جلوی خودش مادرشو میکشه و جنازشو بهش میده چه حسی داره " به زور حرف میزنه "
ته : ببینید آقای جئون اون پسر شماست ولی دوست ماهم هست شما نمیتونید اونو جلوی ما بزنید
نامی : بچه ها بزارینش تو ماشین بخیه هاش پاره شده باید ببرینش بیمارستان
جیمین : اصلا شما نمیتونید اونو بزنید اون کسیه که همیشه مواظب ماعه وقتی میبینیم داره شکنجه میشه و ما میتونیم کاری کنی برامون عذاب آوره
کوک : هیس ساکت بشین " عربده "
هانا : کوککککککککککککککککککککک " گریه "
کوک : من که زندم نمردم چرا داریم گریه میکنین
لیتا : عزاب آورده شکنجه شدن کسیو جلوت ببینی " گریه "
یوان : من مرگ اینو میخوام نه شکنجه شدنشو
نامی : بچه ها خون ریزی قطع شد
بلند شدم و رفتم جلوی یوان دستمو براش دراز کردم
کوک : بلند شو
دستمو گرفت و بلند شد
یونگی : چرا اینکارو میکنی
کوک : به هر حال پ..............
یوان : نیستم من دیگه پدر تو نیستم فقط پدر هانام
هانا : منم دختر تو نیستم فقط خواهر کوکم
یوان : منم دلم نمیخواد بعد مرگم ارثم به شما دوتا برسه شما ها از اون زن به درد نخورید
کوک : برو زن و بچت پشت سرتن
جیسون: بابا اینا کین
کوک : جئون جیسون ۱۸ ساله فرزند جئون یوان درسته
هانا : تو یه پسرشی
جیسون : آره
مورا : عزیزم اینا کین راستی امروز سالگرد مرگ یورا هست
جیسون : خوب شد از اون زن احمق بچه نداری بابا
کوک : چوی مورا زن جئون یونا ۴۰ ساله
هانا : کو.....
جین : هانا وایسا عقب
جیسون : بابا چرا اینو زدی
مورا : شما دوتا کی هستین
کوک : عزاب آوره بدونی ولی ما بچه های یوراییم
جیسون : برو بابا احمق عوضی
هانا : با برادر من درست صحبت کن احمق کوچولو
رفت به هانا سیلی زد
جیسون : هرزه
از گردنش گرفتم و گرفتمش بالا
کوک : چه گوهی خوردی
جیسون : با..با
گذاشتمش زمین و با پا زدم تو شکمش
کوک : من جئون جونگکوکم اونم جئون هاناعه
مورا :.....
کوک : بکشم
یوان : چی " تعجب "
کوک : نشنیدی میگم منو بکش
یوان : من تورو نمیکشم تو پسرمی .......
کوک : اون زنت نبود که کشتیش " عربده "
هانا : مگه مامان نرفته مسافرت
کوک : نه اون مرده تخسیر اینه که تو این روز من باید اولین سالگرد مرگشو.........
یوان : خفه شو پسره ی عوضییییییییییییی " عربده"
افتاد به جونم
۱۵ مین بعد
جیمین و تهیونگ : ولم کن
یونگی : نامجون جین بزارین برن
هوسوک : هانا جلو نرو
هانا : ولش کن داداشموووووووو من داداشمو میخوام " گریه "
لیتا : داداشی برو نجاتش بده " گریه "
یونا : ای خدا من خودم الان گریم میگیره باید اینا هم آرم کنم " بغض "
نامی : آقای جئون پسرتون همینجورشم خون زیادی از دست داده
یوان : سهام بمیره بهت گفتم به خواهرت نگو
جیمین و تهیونگ جداش کردن
کوک : تو درک نمیکنی وقتی یه نفر با پدرش برای دیدن مادرش میره بعد پدرش تو روز تولدش جلوی خودش مادرشو میکشه و جنازشو بهش میده چه حسی داره " به زور حرف میزنه "
ته : ببینید آقای جئون اون پسر شماست ولی دوست ماهم هست شما نمیتونید اونو جلوی ما بزنید
نامی : بچه ها بزارینش تو ماشین بخیه هاش پاره شده باید ببرینش بیمارستان
جیمین : اصلا شما نمیتونید اونو بزنید اون کسیه که همیشه مواظب ماعه وقتی میبینیم داره شکنجه میشه و ما میتونیم کاری کنی برامون عذاب آوره
کوک : هیس ساکت بشین " عربده "
هانا : کوککککککککککککککککککککک " گریه "
کوک : من که زندم نمردم چرا داریم گریه میکنین
لیتا : عزاب آورده شکنجه شدن کسیو جلوت ببینی " گریه "
یوان : من مرگ اینو میخوام نه شکنجه شدنشو
نامی : بچه ها خون ریزی قطع شد
بلند شدم و رفتم جلوی یوان دستمو براش دراز کردم
کوک : بلند شو
دستمو گرفت و بلند شد
یونگی : چرا اینکارو میکنی
کوک : به هر حال پ..............
یوان : نیستم من دیگه پدر تو نیستم فقط پدر هانام
هانا : منم دختر تو نیستم فقط خواهر کوکم
یوان : منم دلم نمیخواد بعد مرگم ارثم به شما دوتا برسه شما ها از اون زن به درد نخورید
کوک : برو زن و بچت پشت سرتن
جیسون: بابا اینا کین
کوک : جئون جیسون ۱۸ ساله فرزند جئون یوان درسته
هانا : تو یه پسرشی
جیسون : آره
مورا : عزیزم اینا کین راستی امروز سالگرد مرگ یورا هست
جیسون : خوب شد از اون زن احمق بچه نداری بابا
کوک : چوی مورا زن جئون یونا ۴۰ ساله
هانا : کو.....
جین : هانا وایسا عقب
جیسون : بابا چرا اینو زدی
مورا : شما دوتا کی هستین
کوک : عزاب آوره بدونی ولی ما بچه های یوراییم
جیسون : برو بابا احمق عوضی
هانا : با برادر من درست صحبت کن احمق کوچولو
رفت به هانا سیلی زد
جیسون : هرزه
از گردنش گرفتم و گرفتمش بالا
کوک : چه گوهی خوردی
جیسون : با..با
گذاشتمش زمین و با پا زدم تو شکمش
کوک : من جئون جونگکوکم اونم جئون هاناعه
مورا :.....
۴.۸k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.