با خنده ی خود صفای دلها می شد

با خنده ی خود صفای دلها می شد
آرامش ِ خاندانِ طاها می شد

حنانه ترین دختر این کاشانه
در کودکی اش مادر ِبابا می شد

در جمع برادران خود تا میرفت
لیلیِ دل عترت لیلا می شد

با لهجه ی شیرین خودش تا میگفت
بابا بابا بابا غوغا می شد

در پیش نگاه عمه و بابایش
هر لحظه شبیه تر به زهرا می شد

پایش روی خاک قبل از آنکه برسد
زیر قدمش بال ملک وا می شد

مأمور نبود ورنه اگر میفرمود
تا کوفه تمام دشت دریا می شد

صد حیف نشد بماند و رشد کند
میماند اگر ، زینب کبری می شد
دیدگاه ها (۴)

یا حضرت عبدالله ابن الحسن(ع)طفلی اگر بزرگ شود با کریم هایک ر...

در این روز پاییزی از کجای شهر میگذری.... که برگها این گونه ب...

هرگز گره ام از علمت وا شدنی نیستغیر از تو کسی در دل من جا شد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط