اسم عشقه ترسناک
اسم عشقه ترسناک
پارت ۵۸
[ویو ملودی]
ته مو رفت پیش چند نفر دیگه..یونا همه اش به من تیکه می نداخت..آرتور هم نگاه
می کرد چی بگم ؟ مگه من زبان حیوان ها بلدم ؟ نهههه ...رو مخ های خنگ.. حوصله ام
سر رفته بود... فقط ۲ ساعت گذشته بود
ملودی: من میرم..
آرتور: کجا مثلاً ؟
ملودی: هر جهنمی به جز اینجا... ببین تحدید هر کاری می خوای من ولی بریدم دیگه...
عصبی از ساختمون خارج شدم.. اصلأ به نگاهش توجه نکردم...
جلوی ساختمون ایستادم که اومد محکم دستم فشرد
آرتور: زبون در آوردی ؟ خفه شو بر گرد داخل...درست کارت انجام بده
ملودی: بس کن خوشت میاد خورد بشم ؟ خوشت میاد عذاب بکشم ؟ بس کن .. فقط بس کن
تو صورتم خم شد و با عصبانیت گفت
آرتور: تاوان این رفتارت پس می دی ..
دستم کشید به سمت ماشین رفت در باز کرد پرتم کرد داخل خم شد تو صورتم گفت ....
آرتور: تا وقتی نیومدم اینجا بمون..
در ماشین کوبید و قفل کرد رفت ... شیشه های ماشین دودی بود ...هوففف خسته شدم...
ساعت ها گذشت.. چشمام گرم شده بود سرم به شیشه تکیه دادم
[ویو آرتور]
بدجور رو مخم راه می رفت..نمی خواستم باهاش بد حرف بزنم ولی مجبورم می کنه واقعا
دیگه دستش رد دادم ساعت ها گذشت مهمونی کم کم روبه پایان بود که ... ویلیام عوضی اومد
ویلیام: دستت بهش بخوره می کشمت..
یهو یونا عین گاو پرید وسط
یونا: راجب اون دختره هرزه صحبت می کنی ؟
ویلیام: یک بار دیگه درباره خواهرم بد حرف بزنی روی زمین محوت می کنم.. بشونم اذیتش
کردی ..یک جوری محوت کنم که پدرت هم پیدات نکنه فهمیدی ؟
آرتور: چه حرفا..هر کاری بخوام می کنم به تو هم ربطی نداره..و یونا تحدید نکن حقیقت
می گه ...
پارت ۵۸
[ویو ملودی]
ته مو رفت پیش چند نفر دیگه..یونا همه اش به من تیکه می نداخت..آرتور هم نگاه
می کرد چی بگم ؟ مگه من زبان حیوان ها بلدم ؟ نهههه ...رو مخ های خنگ.. حوصله ام
سر رفته بود... فقط ۲ ساعت گذشته بود
ملودی: من میرم..
آرتور: کجا مثلاً ؟
ملودی: هر جهنمی به جز اینجا... ببین تحدید هر کاری می خوای من ولی بریدم دیگه...
عصبی از ساختمون خارج شدم.. اصلأ به نگاهش توجه نکردم...
جلوی ساختمون ایستادم که اومد محکم دستم فشرد
آرتور: زبون در آوردی ؟ خفه شو بر گرد داخل...درست کارت انجام بده
ملودی: بس کن خوشت میاد خورد بشم ؟ خوشت میاد عذاب بکشم ؟ بس کن .. فقط بس کن
تو صورتم خم شد و با عصبانیت گفت
آرتور: تاوان این رفتارت پس می دی ..
دستم کشید به سمت ماشین رفت در باز کرد پرتم کرد داخل خم شد تو صورتم گفت ....
آرتور: تا وقتی نیومدم اینجا بمون..
در ماشین کوبید و قفل کرد رفت ... شیشه های ماشین دودی بود ...هوففف خسته شدم...
ساعت ها گذشت.. چشمام گرم شده بود سرم به شیشه تکیه دادم
[ویو آرتور]
بدجور رو مخم راه می رفت..نمی خواستم باهاش بد حرف بزنم ولی مجبورم می کنه واقعا
دیگه دستش رد دادم ساعت ها گذشت مهمونی کم کم روبه پایان بود که ... ویلیام عوضی اومد
ویلیام: دستت بهش بخوره می کشمت..
یهو یونا عین گاو پرید وسط
یونا: راجب اون دختره هرزه صحبت می کنی ؟
ویلیام: یک بار دیگه درباره خواهرم بد حرف بزنی روی زمین محوت می کنم.. بشونم اذیتش
کردی ..یک جوری محوت کنم که پدرت هم پیدات نکنه فهمیدی ؟
آرتور: چه حرفا..هر کاری بخوام می کنم به تو هم ربطی نداره..و یونا تحدید نکن حقیقت
می گه ...
- ۹.۴k
- ۲۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط