DARK LIKE BLACK
#DARK_LIKE_BLACK
part 38
تهیونگ:
در حال ورزش بودم و منتظر بودم که رکیتا هم بیاد و باهم ورزش کنیم
& بنظرتون دخترا خیلی طولش ندادن؟
نامجون: اونهمیشه طولش میدن پس چیز عادییه
& آره اما...
جین پرید وسط حرفم و حرفتم رو نصفه گذاشت
جین: همه میدونن که دخترا تو آماده شدن کُندن و خیلی طولش میدن رکیتا هم همینطوره دیگه
یونگی هم در ادامه حرف جین گفت:
٫ حق با جینه رکیتا و اون دوتا دیگه طولش میدن لیدرشون هم که زحمت کشیده اصلا نیومده
& حق با شماست
جیمین: بیا ورزش کن تا اون میاد
& اوکی
درحال ورزش بودیم که در رختکن به شدت باز شد و رکیتا از دوید بیرون
داشت به سمت در خروجی سالن میرفت که در باز شد و مارنی توی چهار چوب نقش بست
رکیتا محکم خورد به مارنی و مارنی خورد زمین
میا و سانهی هم از رختکن دویدن بیرون و میا داد زد:
÷ نزارید بره
بعد از این جملش همه به طرف در رفتن تا جلوی رکیتا رو بگیرن
مارنی هاج و واج داشت ما رو نگاه میکرد و سرجاش خشک شده بود
همه دنبال رکیتا میدویدیم اما بهش نمیرسیدم
با صدای بلند نالیدم:
& چقد تند میدویی جونم درومد خب وایسا دیگه
همه به نفس نفس زدن افتاده بودیم اما با تمام سرعت داشتیم میدویدیم
یهو یک نفر از هممون جلو زد
جونگ کوک: اون کی بود!!!؟
× اون مارنیه
دوش از همه تند تر بود
قدم به قدمش شد حتی ازش جلوتر هم میتونست بره
& چرا نمیگیرتش!!؟
مارنی :
رسیدم به رکیتا و خواستم لباسش رو بگیرم تا نتونه فرار کنه ولی یه لحظه رکیتا رو دیدم که پرواز کرد و من با برخورد به چیزی یجورایی وارد زمین شدم.
بله درست فهمیدین رکیتا از روی میله های توی خیابون پرید ولی من بهش برخورد کردم مایکل اسکافیلد سلطان فرار منو شکست داد ، از روی زمین بلند شدم و گفتم :
- فیسم نابود شد...
+ بسپرش به ما.
همون موقع تهیونگ و جانگ کوک رو دیدم که سوار موتور شده بودن با سرعت از کنارم رد شدن.
رکیتا :
جرررر به این زندگی چرا دست از سرم بر نمیدارن به سمت پارک رفتم همون لحظه یه موتور کنارم توقف کرد تا خواستم عکسالعمل نشون بدم یکی منو از پشت بغل کرد و یه سقوط دردناک داشتیم توی یه چاله که نمیدونم اونجا چه غلطی میکرد ، شروع کردم به جیغ زدم.
نظر فراموش نشه 💜
part 38
تهیونگ:
در حال ورزش بودم و منتظر بودم که رکیتا هم بیاد و باهم ورزش کنیم
& بنظرتون دخترا خیلی طولش ندادن؟
نامجون: اونهمیشه طولش میدن پس چیز عادییه
& آره اما...
جین پرید وسط حرفم و حرفتم رو نصفه گذاشت
جین: همه میدونن که دخترا تو آماده شدن کُندن و خیلی طولش میدن رکیتا هم همینطوره دیگه
یونگی هم در ادامه حرف جین گفت:
٫ حق با جینه رکیتا و اون دوتا دیگه طولش میدن لیدرشون هم که زحمت کشیده اصلا نیومده
& حق با شماست
جیمین: بیا ورزش کن تا اون میاد
& اوکی
درحال ورزش بودیم که در رختکن به شدت باز شد و رکیتا از دوید بیرون
داشت به سمت در خروجی سالن میرفت که در باز شد و مارنی توی چهار چوب نقش بست
رکیتا محکم خورد به مارنی و مارنی خورد زمین
میا و سانهی هم از رختکن دویدن بیرون و میا داد زد:
÷ نزارید بره
بعد از این جملش همه به طرف در رفتن تا جلوی رکیتا رو بگیرن
مارنی هاج و واج داشت ما رو نگاه میکرد و سرجاش خشک شده بود
همه دنبال رکیتا میدویدیم اما بهش نمیرسیدم
با صدای بلند نالیدم:
& چقد تند میدویی جونم درومد خب وایسا دیگه
همه به نفس نفس زدن افتاده بودیم اما با تمام سرعت داشتیم میدویدیم
یهو یک نفر از هممون جلو زد
جونگ کوک: اون کی بود!!!؟
× اون مارنیه
دوش از همه تند تر بود
قدم به قدمش شد حتی ازش جلوتر هم میتونست بره
& چرا نمیگیرتش!!؟
مارنی :
رسیدم به رکیتا و خواستم لباسش رو بگیرم تا نتونه فرار کنه ولی یه لحظه رکیتا رو دیدم که پرواز کرد و من با برخورد به چیزی یجورایی وارد زمین شدم.
بله درست فهمیدین رکیتا از روی میله های توی خیابون پرید ولی من بهش برخورد کردم مایکل اسکافیلد سلطان فرار منو شکست داد ، از روی زمین بلند شدم و گفتم :
- فیسم نابود شد...
+ بسپرش به ما.
همون موقع تهیونگ و جانگ کوک رو دیدم که سوار موتور شده بودن با سرعت از کنارم رد شدن.
رکیتا :
جرررر به این زندگی چرا دست از سرم بر نمیدارن به سمت پارک رفتم همون لحظه یه موتور کنارم توقف کرد تا خواستم عکسالعمل نشون بدم یکی منو از پشت بغل کرد و یه سقوط دردناک داشتیم توی یه چاله که نمیدونم اونجا چه غلطی میکرد ، شروع کردم به جیغ زدم.
نظر فراموش نشه 💜
۱۷.۴k
۰۹ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.