من صبورم اما

من صبورم اما

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای تو را

به غم غربت چشمان خودم میبندم

من صبورم اما

چه قدَر با همه ی عاشقی ام محزونم

و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم

من صبورم اما

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند

من صبورم اما

آه ، این بغض گران

صبر چه می داند چیست


#حمید_مصدق
دیدگاه ها (۱)

گـر مٖـریـد راه عـشـقی فکـر بـدنـامی مکـن شیخ صنعان خرقه...

عشق از رهِ تکلیٖف به دل پا نگذارد سیلاب نپرسد کـه درِ خ...

حالا که آمدیحرفِ ما بسیار، وقتِ ما اندک، آسمان هم که بارانی ...

تنها راهزنی که دارو ندار آدمی رابه تاراج میبرد اندیشه هایمنف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط