حالا که آمدی

حالا که آمدی
حرفِ ما بسیار،
وقتِ ما اندک،
آسمان هم که بارانی ست ...!

به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و
دوری از دیدگانِ دریا نیست!
سربه‌سرم می‌گذاری ... ها؟
میدانم که می‌مانی
پس لااقل باران را بهانه کُن
دارد باران می آید.

مگر می شود نیامده باز
به جانبِ آن همه بی نشانیِ دریا برگردی؟
پس تکلیف طاقت این همه علاقه چه می شود؟!
تو که تا ساعت این صحبتِ ناتمام
تمامم نمی کنی، ها!؟

#سید_علی_صالحی
دیدگاه ها (۱)

من صبورم امابه خدا دست خودم نیست اگر می رنجمیا اگر شادی زیبا...

گـر مٖـریـد راه عـشـقی فکـر بـدنـامی مکـن شیخ صنعان خرقه...

تنها راهزنی که دارو ندار آدمی رابه تاراج میبرد اندیشه هایمنف...

ﺭﻳﺨﺖ ﺑﺮ ﻣﻦﻗﻄﺮﻩﺍﻱ ﺍﺯ ﻧﺎﺯ ﺩﻭستﺟﺰﺀ ﺟﺰﺀ ﻫﺴﺘﻲﺍﻡﺑﻲﺗﺎﺏ ﺍﻭﺳﺖ مولانا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط