h behdarvandi
h behdarvandi:
راست می گفتند
همیشه زودتر از آن که بیندیشی
اتفاق می افتد
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
زمانی که از دست می رفت
و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت
چشم می گشودم همه رفته بودند
مثل " بامدادی" که گذشت
و دیر فهمیدم که دیگر شب است "بامداد" رفت
رفت تا تنهایی ماه را حس کنی
شکیبایی درخت را
و استواری کوه را ....
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
به حس لهجه"بامداد"
و شور شکفتن عشق
در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت
"من درد مشترکم"
مرا فریاد کن ....!
فریدون_مشیری
در_رثای_احمد_شاملو
راست می گفتند
همیشه زودتر از آن که بیندیشی
اتفاق می افتد
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
زمانی که از دست می رفت
و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت
چشم می گشودم همه رفته بودند
مثل " بامدادی" که گذشت
و دیر فهمیدم که دیگر شب است "بامداد" رفت
رفت تا تنهایی ماه را حس کنی
شکیبایی درخت را
و استواری کوه را ....
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
به حس لهجه"بامداد"
و شور شکفتن عشق
در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت
"من درد مشترکم"
مرا فریاد کن ....!
فریدون_مشیری
در_رثای_احمد_شاملو
- ۴۱۸
- ۰۲ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط