من گمان می کنم هر کسی در

من گمان می کنم هر کسی در
ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست
هیچ کس از آن جا خبر ندارد،
کلیدش فقط در دست صاحبش است
آن جا، آدم هر تصور ممنوعی که دلش می خواهد می کند. 
عشق های محال، هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش، هر چیز نشدنی، آن جا شدنی است؛
یک بهشت – یا شاید جهنم – خودمانی
و صمیمی که هر کس برای خودش دارد.
این باغِ اَندرونی چه بسا از دید باغبانش هم
پنهان است اما یک روزی و یک جوری آن را کشف می کند.
دیدگاه ها (۶)

تو رفته ای و کماکان خیال می بافمبرای گردن پاییز شال می بافمن...

اینگونه که مرا صدا می زنی، درخت پیر حیاط را هم صدا کن شکوفه ...

همه يك روزى عوض ميشوند و ميروند، از بهترين دوستانتان بگيريد ...

یا قليل الكلام...لو أعلمك أن كلامك راحتي بتكثر حكي؟ ای کم حر...

رها🍂 من گمان می کنم که هر کسی در ته دلش یک باغی دارد که پناه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط