همیشه حرف دلمو می نوشتم

همیشه حرف دلمو می نوشتم...
خط ب خط احساس..
ورق به ورق عاشقانه...
اما آخرش میشد طعمه کبریت و شعله...
نمیخواستم اثری بمونه از حرف دلم...
نمیخواستم بدونه چی کشیدم....
می نوشتم و پاره میکردم
می نوشتم و آتش میزدم ناگفته های دلم رو
نمیگفتم و اون میخوند غرور
پنهان میکردم و اون بی احساس نامم میزد...
مخفی میکردم و اون بی لیاقت حسابم کرد
اما....
اما دیگر مینویسم...
که بخواند...
که ببیند احساسم را...
که ببیند آتش افروخته بر دلم را....
که ببیند سکوت گفته هایم را
که ببین عاشقانه های پنهانم را....
که ببیند حسادت های کورکورانه ام را...
میبینی؟!؟
میبینی قلب شکسته ام را؟؟؟؟؟
دیدگاه ها (۴)

گفت بیا منطقی باشیمما واقعا به درد هم نمیخوریم و شرایطمون ب...

از وقتی به او گفته ام دوستش دارمهر روز درخت های مرداد ماه غر...

بدون بهانه که نمیشود کاری کرد بی دلیل که اتفاقی نمی افتد...ف...

مگر‌ چندبار زندگی‌ میکنیم که حتی نمیتوانیم در همان بُرهه از ...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط