شرمنده تقصیر هنگامه اس فرشته دورگه پارت47
شرمنده تقصیر هنگامه اس #فرشته_دورگه #پارت47
ماکان
خخخ خیلی خوشم اومد خیط شدش اومد سمت همون اتاقی که بهش نشون دادم
آخ من به این دختر چی بگم سه ساعت داره اینجا رروارسی میکنه هرچیم میگم بابا دوربین دارع سنگین باش توکتش نمیره که
آیسان:میگم مکی این بنی آقا زاده اس
من:مکی دیگه چه کوفتیه؟؟؟
آیسان:اه اه چقدر اکیوت درحد صفره مخفف شده اسمته دیگه
من:غلط کردی اسممو مخفف کنی اصلا به چه حقی اینکار کرد..
که بن سلمان و پسرش محراب اومدن داخل آیسان همینطوری نشسته بود چنان بیشگونش گرفتم
آیسان:ای چته وحشی ااا بن سلمان اومدین بیخشید من فکرم درگیر بود سلام
بن سلمان لبخندی زد اشاره کرد بشینیم
بن سلمان:ببخشید علت تاخیرم محراب بود چون هنوز با ساعت کاری اینجا کنار نیومده
محراب:پدرم ازتون خیلی تعریف میکرد
آیسان:باباتون نسبت به ماکان لطف داره وگرنه همچین تعریفیم نداره
محراب خنده ای کرد من موندم توش
شبیه این غولا میخندید نه به صداش که بزور میشنویی نه به خنده هاش
آیسان به فارسی:خدا این حنجره اس یا بلندگو استادیوم چه صدایی دارع
خندم گرفته بود
من:جناب بن سلمان طبق خواستتون ما اینجایم اما کارتون چی بود؟
بن سلمان:تا چندماه آینده میخوام خونه ای برای پسرم وعروسم راحله بسازید شما مهندسیش و آیسان خانوم کار دکوراسیونش انجام بدین
آیسان:ببخشید بن سلمان اما این کارم بقیه میتونستن انجامش بدن بعدم ما کارایی مراکز تجاری یا تفریحی رو به عهد میگیریم
به چهره اش نگاه کردم خیلی جدی بود
بن سلمان:درسته میدونم این خونه بالایی برج تجاری دوم من قرار ساخته بشه به همین علت
من:که اینطور ولی ما این هفته باید برگردیم ایران هرچی نباشه شیش ماه مدت کمی نیستش که وسایل ضروری مون باید بیاریم
بن سلمان:مشکلی نیس با هواپیما شخصیم برید وبرگردید هفته دیگه کارتون شروع کنین
آیسان:عالیه خوب قرار داد کی باید امضاکنیم؟
بن سلمان:فردا امیدوارم مثل همیشه کارتون عالی باشه
باهاشون دست دادیم و اومدیم بیرون شروع کرد به قر دادن
من:چته چته تو آروم بگیر خواهش میکنم
آیسان:وای عروسی این عرباروهم میبینم شنیدم اینا رسم شمشیر زنی رو هم دارن آره درسته
من:ای خدا با کی شدم فامیل آره دارن حالام آروم بگیر جان ننت بشین سرجات
آیسان:خیل خاب حالا خودتو نخور آروم باش آورین پسرم
سوار ماشین شدیم برگشتیم خونه
آیسان:میگم ماکان بنظرت آقا بزرگ مامان منو مقصر مرگ پسرش میدونه هنوزم؟
آیسان:فک نکنم اینطور باشه
ماکان:آما چرا وقتی راجب مامانم حرف میزدم چهرش رنگ تنفر میگرفت
من:ااهههه چه گیر دادی حالا چمیدونم
یهو ساکت شدش
ماکان
خخخ خیلی خوشم اومد خیط شدش اومد سمت همون اتاقی که بهش نشون دادم
آخ من به این دختر چی بگم سه ساعت داره اینجا رروارسی میکنه هرچیم میگم بابا دوربین دارع سنگین باش توکتش نمیره که
آیسان:میگم مکی این بنی آقا زاده اس
من:مکی دیگه چه کوفتیه؟؟؟
آیسان:اه اه چقدر اکیوت درحد صفره مخفف شده اسمته دیگه
من:غلط کردی اسممو مخفف کنی اصلا به چه حقی اینکار کرد..
که بن سلمان و پسرش محراب اومدن داخل آیسان همینطوری نشسته بود چنان بیشگونش گرفتم
آیسان:ای چته وحشی ااا بن سلمان اومدین بیخشید من فکرم درگیر بود سلام
بن سلمان لبخندی زد اشاره کرد بشینیم
بن سلمان:ببخشید علت تاخیرم محراب بود چون هنوز با ساعت کاری اینجا کنار نیومده
محراب:پدرم ازتون خیلی تعریف میکرد
آیسان:باباتون نسبت به ماکان لطف داره وگرنه همچین تعریفیم نداره
محراب خنده ای کرد من موندم توش
شبیه این غولا میخندید نه به صداش که بزور میشنویی نه به خنده هاش
آیسان به فارسی:خدا این حنجره اس یا بلندگو استادیوم چه صدایی دارع
خندم گرفته بود
من:جناب بن سلمان طبق خواستتون ما اینجایم اما کارتون چی بود؟
بن سلمان:تا چندماه آینده میخوام خونه ای برای پسرم وعروسم راحله بسازید شما مهندسیش و آیسان خانوم کار دکوراسیونش انجام بدین
آیسان:ببخشید بن سلمان اما این کارم بقیه میتونستن انجامش بدن بعدم ما کارایی مراکز تجاری یا تفریحی رو به عهد میگیریم
به چهره اش نگاه کردم خیلی جدی بود
بن سلمان:درسته میدونم این خونه بالایی برج تجاری دوم من قرار ساخته بشه به همین علت
من:که اینطور ولی ما این هفته باید برگردیم ایران هرچی نباشه شیش ماه مدت کمی نیستش که وسایل ضروری مون باید بیاریم
بن سلمان:مشکلی نیس با هواپیما شخصیم برید وبرگردید هفته دیگه کارتون شروع کنین
آیسان:عالیه خوب قرار داد کی باید امضاکنیم؟
بن سلمان:فردا امیدوارم مثل همیشه کارتون عالی باشه
باهاشون دست دادیم و اومدیم بیرون شروع کرد به قر دادن
من:چته چته تو آروم بگیر خواهش میکنم
آیسان:وای عروسی این عرباروهم میبینم شنیدم اینا رسم شمشیر زنی رو هم دارن آره درسته
من:ای خدا با کی شدم فامیل آره دارن حالام آروم بگیر جان ننت بشین سرجات
آیسان:خیل خاب حالا خودتو نخور آروم باش آورین پسرم
سوار ماشین شدیم برگشتیم خونه
آیسان:میگم ماکان بنظرت آقا بزرگ مامان منو مقصر مرگ پسرش میدونه هنوزم؟
آیسان:فک نکنم اینطور باشه
ماکان:آما چرا وقتی راجب مامانم حرف میزدم چهرش رنگ تنفر میگرفت
من:ااهههه چه گیر دادی حالا چمیدونم
یهو ساکت شدش
۵.۲k
۰۴ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.