دلم امشب به سینه زندانی است
دلم امشب به سینه زندانی است
سینه امشب پر از پریشانی است
هم شکسته دلم دل خونین
هم دو چشمم دوباره بارانی است
دل من در هوای دلبر خویش
نا امیدانه خسته طوفانی است
گله دارد ز من و می پرسد
خانه اش را بگو نمی دانی؟
گفتم ای دل برای دیدن تو
می رسد او به رسم مهمانی
می رسد مثل یک نسیم از راه
نغمه اش لا اله ا... می رسد با تنی همه گل پوش
یوسف دل زدیدنش مدهوش
روی چشمش نوشته یا زهرا
یا علی هم نوشته بر بازوش
هر چه گل در کنار او چون خار
هر چه بلبل ز هیبتش خاموش
به ابالفضل می رسد از راه
می رسد او ولی علم بر دوش
غزل ناز عاشقی رویش
بیت ناب خدا بود ابروش
ذوالفقار علی به دستانش
گیسوی آسمان پریشانش
به خداوندی خدا آقاست
هر کجا می رود دلش با ماست
چه کسی گفته او ندارد یار
چه کسی گفته حضرتش تنهاست
شب جمعه که روضه می گیریم
شب جمعه که گریه ها زیباست
دل شکسته به روضه می آید
سوز او از گلوی ما پیداست
گاه گاهی به سینه می کوبد
ناله هایش چو حضرت زهراست
ما همه یار حضرتش هستیم
دل خود را به طره اش بستیم
شرمگینم اگر دلی دارم
دل بیمار و غافلی دارم
گر چه آواره ام ولی شادم
سر موی تو منزلی دارم
پیش این عاشقان یک رنگت
من عاصی چه قابلی دارم
نیمه شب در هوای رویایی
با دل خسته محفلی دارم
ناامیدم مکن نگاهم کن
من هم ای با وفا دلی دارم
نوکر آستانه ام ارباب
دل دیوانه مرا دریاب
ای طبیبان ز دوریت بیمار
چشم بر راه چشم تو بسیار
بی تو من مرده ام در این زندان
سقف هستی شده سرم آوار
سینه من ببین چه سنگین است
غصه ها را ز سینه ام بردار
ای مسیحای آخرین برگرد
زنده کن بار دیگر این مردار
شاخه گل بیاور از جنت
به روی قبر مادرت بگذار
مادرت فاطمه شکسته دل است
آسمان هم ز روی او خجل است
گل زهرا به مادرت سوگند
به گل یاس پرپرت سوگند
به دو دستی که بسته شد آن روز
به علی جد اطهرت سوگند
به حسن آن غریب بی مرقد
به عموی دلاورت سوگند
به لبانی که خیزران خورده
به حسین عشق بی سرت سوگند
به یتیمی که نیمه شب پر زد
به رقیه کبوترت سوگند
پرده از روی ماه خود بردار
پای خود را به چشم من بگذار
تا کسی رخ ننماید ز کسی دل نبرد
دلبر ما دل برد و به ما رخ ننمود
.
.
ادمین
سینه امشب پر از پریشانی است
هم شکسته دلم دل خونین
هم دو چشمم دوباره بارانی است
دل من در هوای دلبر خویش
نا امیدانه خسته طوفانی است
گله دارد ز من و می پرسد
خانه اش را بگو نمی دانی؟
گفتم ای دل برای دیدن تو
می رسد او به رسم مهمانی
می رسد مثل یک نسیم از راه
نغمه اش لا اله ا... می رسد با تنی همه گل پوش
یوسف دل زدیدنش مدهوش
روی چشمش نوشته یا زهرا
یا علی هم نوشته بر بازوش
هر چه گل در کنار او چون خار
هر چه بلبل ز هیبتش خاموش
به ابالفضل می رسد از راه
می رسد او ولی علم بر دوش
غزل ناز عاشقی رویش
بیت ناب خدا بود ابروش
ذوالفقار علی به دستانش
گیسوی آسمان پریشانش
به خداوندی خدا آقاست
هر کجا می رود دلش با ماست
چه کسی گفته او ندارد یار
چه کسی گفته حضرتش تنهاست
شب جمعه که روضه می گیریم
شب جمعه که گریه ها زیباست
دل شکسته به روضه می آید
سوز او از گلوی ما پیداست
گاه گاهی به سینه می کوبد
ناله هایش چو حضرت زهراست
ما همه یار حضرتش هستیم
دل خود را به طره اش بستیم
شرمگینم اگر دلی دارم
دل بیمار و غافلی دارم
گر چه آواره ام ولی شادم
سر موی تو منزلی دارم
پیش این عاشقان یک رنگت
من عاصی چه قابلی دارم
نیمه شب در هوای رویایی
با دل خسته محفلی دارم
ناامیدم مکن نگاهم کن
من هم ای با وفا دلی دارم
نوکر آستانه ام ارباب
دل دیوانه مرا دریاب
ای طبیبان ز دوریت بیمار
چشم بر راه چشم تو بسیار
بی تو من مرده ام در این زندان
سقف هستی شده سرم آوار
سینه من ببین چه سنگین است
غصه ها را ز سینه ام بردار
ای مسیحای آخرین برگرد
زنده کن بار دیگر این مردار
شاخه گل بیاور از جنت
به روی قبر مادرت بگذار
مادرت فاطمه شکسته دل است
آسمان هم ز روی او خجل است
گل زهرا به مادرت سوگند
به گل یاس پرپرت سوگند
به دو دستی که بسته شد آن روز
به علی جد اطهرت سوگند
به حسن آن غریب بی مرقد
به عموی دلاورت سوگند
به لبانی که خیزران خورده
به حسین عشق بی سرت سوگند
به یتیمی که نیمه شب پر زد
به رقیه کبوترت سوگند
پرده از روی ماه خود بردار
پای خود را به چشم من بگذار
تا کسی رخ ننماید ز کسی دل نبرد
دلبر ما دل برد و به ما رخ ننمود
.
.
ادمین
۱۰.۴k
۰۱ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.