سرنوشت سوخته۴۰

ات:تصمیم داشت به سمت عمارت جیا بره و اونو ببینه ولی چطوری؟؟؟و از طرفی
جونگکوک از ترس اینکه نکنه ات از دستش بره و فرار کنه هرجا که میرفت تقیبش میکردند و همین اتفاق اجازه این رو نمیداد که ات بتونه بره و از طرفی هم نمیخواست جونگکوک از کارش باخبر بشه
راه سختی بود ولی ات ول کن ماجرا نیست و همین اونو به خطر مینداخت خطری که جونگکوک سر مسیر قرار گرفته بود
اون ترسی از جونگکوک نداشت ولی ترسی از اینکه جونگکوک چه بلایی بعدش سر جیا و اجوما میاره میترسید

ات: تصمیم گرفتم برم پیش کوک و کمی باهاش صحبت کنم بلکه شاید بتونم راحت از این عمارت برم بیرون

تق تق
ات: میتونم بیام داخل؟
جونگکوک: که روی میز کارش لم داده بود و داشت یه سری برگه رو با غرور نگاه میکرد
وقات صدای ات رو شنیدخودشو جمع و جور کرد و انگار که از این
حضور ات شکه شده بود ...جونگکوک مردی بود که خوب خودشو کنترل میکرد ول با حضورت ات کنترل خودش رفتاراش و برخورد هاش رو از دست میداد
جونگکوک: ااااا..... چیزه نه ...یعنی اره بیا تو(حالت دست پاچه)
ات: از رفتار کوک خندم گرفته بود اون ادم خیلی جدی و خشنی هست ولی نمیدونم چش شده بود ولی به روش نیاوردم و اروم اومدم داخل
جونگکوک: خوش امدی
ات: تاحالا این اتاق نیومده بود
جونگکوک: هوممم ارع ولی نظرت چیه راجبش
ات: خببببب اتاق خیلی قشنگیه ولی خیلی تاریکه
اصلا چرا پرده اتاق رو نزدی کنار الان روزه افتاب خیلی قشنگ میتابه
جونگکوک: (خیره به چهره ات و هیچی نمیگفت .. انگار کارش نگاه کردن به چشاش بادومی ات بود)


اگه حمایت نکنید واقعا ادامه رو نمیزاریم
دیدگاه ها (۲۲)

سرنوشت سوخته ۴۱

سرنوشت سوخته ۴۲

سرنوشت سوخته۳۹

سرنوشت سوخته۳۸

گل وحشی منپارت ۵ ویو تهیونگات خیلی خوشگل بود، واییی چم شده ن...

دوست پسر مافیایی

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط