سرنوشت سوخته۳۹

ات که انگار برق از گوشش گذشت و از خیالاتش بیرون امد ........با چهره ایی متعجب به اجوما نگاه میکرد ............ات چه تصمیمی گرفته بود

ات: تمام جسارتمو جمع کردم و گفتم:میخوام چیا رو ببینم
این حرف توی گوش احوما پیچید و خشکش زده بود
اجوما: چی داری میگی ات؟( با لحن تند)
ات: از لحن اجوما تعجب کرده بودم که چرا اینطوری شد و دوباره حرفم رو تکرار کردم.......
ات: من میخوام......
اجوما: دیگه این حرفو تکرار نکنننن(کمی خشمگین)
چه اتفاقی افتاده بود چرا اجوما انقدر پریشان شده بود
ات: ولی
اجوما: ببین این اتفاق نباید بیوفته اینطوری برات بهتره
ات: اما چرا؟
اجوما: دختر جون درسته تو یه روانپزشکی ولی جیا حال درست حسابی نداره از اون طرف جونگکوک هم اصلا دلش نمیخواهد حرف جیا توی این عمارت بشه
ات:چطور میتونیند بزارید دخترتون توی اون حال باشه و جونگکوک هم اینطوری برخورد کنه
اجوما: ............
ات: اجوما تو مقصر مرگ مونا و جئون نیستی پس خودت رو مقصر ندون و خودتو انقدر توی تنگ نا نزار تو و دخترت حق زندگی داری پس نزار جونگکوک هم توی این توهم بمونه
اجوما: نمیدونستم چی بگم حرف های این دخترک درست بود از طرفی عذاب وجدان حال روز دخترم دیوانم میکرد
ات: اجوما قرار نیست کسی بدونه لطفا بزار دخترتونو ببینم قول میدم کسی فعلا خبردار نشه
اجوما: توی دوراهی بودم ولی حس مادرانه بهم چیره شده بود و ادرس عمارتی که جیا سالیان سال اون جا بود رو ات دادم

دوستان عزیز دست نویسندتون شکستههه ببخشید دیر شدد
حمایت کنیدددد
دیدگاه ها (۳۴)

سرنوشت سوخته۴۰

سرنوشت سوخته ۴۱

سرنوشت سوخته۳۸

سرنوشت سوخته ۳۷

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

Part:23_____________________________آجوما: جونگکوکه لونا:واق...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۵#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط