پارت ⁵
پارت ⁵
ات ویو
اوف عجب بدنی داره عه ات خفه شو ولی اوف دلم خواست خیلی بدنه جذابی داشت
رفتم دیدم دارن میزو میچینن که اجوما پرسید
دختر چی شده همش جیغ میکشی مخم رفت
+ به شما ترجیحن ربطی نداره درست میگم؟
که ارباب اومد و پدر و مادر و داداششم اومدن نشستن رو میز که رفتم سمت ارباب کیم و براش غذا رو ریختم ولی اصلا بهش نگاه نمیکردم که ارباب بزرگ گفت : دخترم تو هم چیزی خوردی
+ ارباب شما بخورید من فقط اجازه دارم یک وعده غذا بخورم
گفت : وا یه وعده؟ تهیونگ؟
- بله پدر
گفت : یه وعده؟ درست شنیدم؟ یه وعده منو سیر نمیکنه چه برسه به ات! بیشتر بهش برس
-چرا باید برای به ی خدمتکار برسم؟
گفت : ات شبیه دخترم هست هواست و جمع کن
- دخترت؟ اگه دخترت بود کلفت نمیشد!
گفت : درست صحبت کن
- دروغ میگم؟ جز یه برده، یه کلفت چیز دیگه ای نیست!
گفت : ته چی میگی؟ حالت خوبه ؟
ته اومد چیزی بگه که ات گفت
+ ارباب بزرگ، ارباب کیم درست میگن من جز یه کلفت چیزی نیستم شما میل کنید نیاز نیست به خاطر یه خدمتکار بحث کنید و میونتون و خراب کنید *بغض کرده
& ات ته منظوری نداشت
+با اجازه
ات رفت که همه برگشتن سمت ته
-وا چتونه غذا سرد شد اه
& متاسفم برات
بلند شد و رفت بالا
م.ت : نچ نچ خجالت بکش *بلند شد رفت
- واااا مامان
پ. ت: زهر مار
- چرا باید به خاطر یه خدمتکار غذا کوفتمون بشه؟
انگار کیه ایش
بلند شدم رفتم تو اتاقم چون اتاق ات نزدیک اتاقم بود صداشو میشنیدم
+ خدمتکار! هه من و اگه نخریده بود الان درسم و تموم کرده بودم زندگی خودم و داشتم نه اینکه برم خونه یکی دیگه رو تمیز کنم هرچی توهین به منه مگه چیکارش کردم؟ چون یکبار با یه دختر اومد منم اجازه ندادم برن تو اتاق؟ * اهم:/
هوف چی میگم من....
دختر؟ موضوع چیه؟ اخه اسکل اگه من دوست.... نه اون یه خدمتکاره و میمونه اره
ات ویو
اوف عجب بدنی داره عه ات خفه شو ولی اوف دلم خواست خیلی بدنه جذابی داشت
رفتم دیدم دارن میزو میچینن که اجوما پرسید
دختر چی شده همش جیغ میکشی مخم رفت
+ به شما ترجیحن ربطی نداره درست میگم؟
که ارباب اومد و پدر و مادر و داداششم اومدن نشستن رو میز که رفتم سمت ارباب کیم و براش غذا رو ریختم ولی اصلا بهش نگاه نمیکردم که ارباب بزرگ گفت : دخترم تو هم چیزی خوردی
+ ارباب شما بخورید من فقط اجازه دارم یک وعده غذا بخورم
گفت : وا یه وعده؟ تهیونگ؟
- بله پدر
گفت : یه وعده؟ درست شنیدم؟ یه وعده منو سیر نمیکنه چه برسه به ات! بیشتر بهش برس
-چرا باید برای به ی خدمتکار برسم؟
گفت : ات شبیه دخترم هست هواست و جمع کن
- دخترت؟ اگه دخترت بود کلفت نمیشد!
گفت : درست صحبت کن
- دروغ میگم؟ جز یه برده، یه کلفت چیز دیگه ای نیست!
گفت : ته چی میگی؟ حالت خوبه ؟
ته اومد چیزی بگه که ات گفت
+ ارباب بزرگ، ارباب کیم درست میگن من جز یه کلفت چیزی نیستم شما میل کنید نیاز نیست به خاطر یه خدمتکار بحث کنید و میونتون و خراب کنید *بغض کرده
& ات ته منظوری نداشت
+با اجازه
ات رفت که همه برگشتن سمت ته
-وا چتونه غذا سرد شد اه
& متاسفم برات
بلند شد و رفت بالا
م.ت : نچ نچ خجالت بکش *بلند شد رفت
- واااا مامان
پ. ت: زهر مار
- چرا باید به خاطر یه خدمتکار غذا کوفتمون بشه؟
انگار کیه ایش
بلند شدم رفتم تو اتاقم چون اتاق ات نزدیک اتاقم بود صداشو میشنیدم
+ خدمتکار! هه من و اگه نخریده بود الان درسم و تموم کرده بودم زندگی خودم و داشتم نه اینکه برم خونه یکی دیگه رو تمیز کنم هرچی توهین به منه مگه چیکارش کردم؟ چون یکبار با یه دختر اومد منم اجازه ندادم برن تو اتاق؟ * اهم:/
هوف چی میگم من....
دختر؟ موضوع چیه؟ اخه اسکل اگه من دوست.... نه اون یه خدمتکاره و میمونه اره
۱.۴k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.