هر چه می کوشم که از عشقت بپرهیزد
هر چه می کوشم که از عشقت بپرهیزد
باز تا غافل شوم سوی تو بگریزد
بارها دیدی که از چشم تو چون افتاد، باز
یک تبسم بود کافی تا به پا خیزد
امر کردی تا فراموشت کنم، گفتم به چشم
لیک با یاد تو نتواند که بستیزد
گیرم اینکه می توان پوشید ازعشق تو چشم
باز هم با یک نگه یکسر فرو ریزد دلم
آن شب از شوق وصالت تا سحر خوابم نبرد
چون دل گنجشک هر دم تندتر میزد
دوستان بیهوده مجنون را نصیحت می کنند
گوشوار پند را هرگز نیاویزد
کی شود آرام از عشق تو این دریای عشق
وه که از دل خیزد این توفان؛ بنامیزد!
باز تا غافل شوم سوی تو بگریزد
بارها دیدی که از چشم تو چون افتاد، باز
یک تبسم بود کافی تا به پا خیزد
امر کردی تا فراموشت کنم، گفتم به چشم
لیک با یاد تو نتواند که بستیزد
گیرم اینکه می توان پوشید ازعشق تو چشم
باز هم با یک نگه یکسر فرو ریزد دلم
آن شب از شوق وصالت تا سحر خوابم نبرد
چون دل گنجشک هر دم تندتر میزد
دوستان بیهوده مجنون را نصیحت می کنند
گوشوار پند را هرگز نیاویزد
کی شود آرام از عشق تو این دریای عشق
وه که از دل خیزد این توفان؛ بنامیزد!
۹۶۴
۰۴ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.