توی فنجان غزل هی بیت میریزم

توی ‌فنجان‌ غزل‌ هی ‌بیت ‌میریزم
بمان
تا بفهمی ‌درسکوت‌ از حرف ‌لبریزم
بمان

لااقل ‌یکبار پیش ‌من بشو سر به ‌هوا
اشکهایم ‌را ببین ... ازبغض سر ریزم
بمان

پادشاه سرزمین شعرهایم بوده ای
گرچه پیش چشم تو انگار ناچیزم
بمان

کوله بارت را زمین بگذار..قدری
صبر کن
قدر یک فنجان کوچک شعر میریزم
بمان
دیدگاه ها (۱)

من چرادل به تو دادم که دلم می شکنییا چه کردم که نگه باز به م...

چه جان سختم که بعد از رفتن تو، باز جان دارم!ولی از تو چه پنه...

هر چه می کوشم که از عشقت بپرهیزد باز تا غافل شوم سوی تو بگ...

قُمارِ عِشق شیرین اَست و مَن، هَرگِز نمیبازَم ..."تو" از آسِ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط