ده روز آخر...
حالا حامد جوان رعنایی شده بود و می توانست عصای دستم باشد. می خواستم خودم لباس دامادی را تنش کنم اما یک شرط برایش گذاشتم: اول سربازیت رو برو بعد خودم برات آستین بالا می زنم. یک دختر را برایش نشانه کردم. دختر با وقار و مناسبی بود. می توانست با حامد زوج خوشبختی باشد. توی همین فکر و خیالات شیرین بودم که حامد شاد و بی تاب زنگ زد و گفت: دلم براتون تنگ شده، میخوام بیام مرخصی. روزهای باقیمانده خدمتش را شمردم و گفتم: ده روز که بیشتر نمونده بذار تموم بشه بعد بیا. می خواست بیاید، من جلویش را گرفتم و این ده روز تا آخر عمرم طول کشید...
#شهیدمدافعوطن حامد گنابادی
شهادت: 1395/5/3.ايرانشهر. درگیری با اشرار مسلح
#کونوا_قوامین_لله_شهداء_بالقسط
#امنیت_اتفاقی_نیست
#مظلومیت_ناجا_اندازه_ندارد
#ناجا
#نوپو
#ارتش
#سپاه
#شهید
#شهادت
#ایثار
#شهادت
#ناجا
#ارتش
#سپاه
#شهید
#ایثار
#کشور_ایران
#کمیته_انقلاب_اسلامی
#پاسدار
#ژاندارمری
#شهربانی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
#شهیدمدافعوطن حامد گنابادی
شهادت: 1395/5/3.ايرانشهر. درگیری با اشرار مسلح
#کونوا_قوامین_لله_شهداء_بالقسط
#امنیت_اتفاقی_نیست
#مظلومیت_ناجا_اندازه_ندارد
#ناجا
#نوپو
#ارتش
#سپاه
#شهید
#شهادت
#ایثار
#شهادت
#ناجا
#ارتش
#سپاه
#شهید
#ایثار
#کشور_ایران
#کمیته_انقلاب_اسلامی
#پاسدار
#ژاندارمری
#شهربانی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
۷.۹k
۲۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.