این آدم خیلی مرد هست
۲۴ رمضان سال ۹۴ با سه داعشی در سیستان و بلوچستان درگیر شدیم. زمانی که به میدان درگیری رسیدم بهترین مامورم که خیلی دوستش داشتم را از دست دادم. نزدیک بود سکته کنم. از ساعت ۱۱ شب تا صبح، این شهید کنار دستم بود و در ۷۰ متری با این داعشی ها می جنگیدیم. بالاخره توانستم با صحبت، این سه نفر را دستگیر کنم. یکی از نیروها احساساتی شد که شلیک کند؛ گفتم کسی حق ندارد یک تلنگر هم به این سه نفر بزند. من اگر بخواهم از احساسم بگویم از این سه نفر خیلی تنفر داشتم چون بهترین نیروی مرا شهید کردند اما با احساسم زندگی نمی کنم بلکه با عقلم کار می کنم. اگر میخواستم با احساسم تصمیم بگیرم باید هر سه نفر را می کشتم. هیچ ایرادی هم نداشت، چون درگیری بود اما حتی اجازه ندادم یک تلنگر هم به آنها بزنند. دو نفر از این داعشیها زخمی شده بودند. آنها را داخل اتاقم آوردم. ۱۴۰ بمب آماده داشتند اما یک تلنگر نزدم. من روزه بودم، آنها روزه نبودند. پذیرایی هم کردم و به نیروهایم گفتم فنی سوال کنید تا جواب بدهند و خودم رفتم. بعدازظهر با دو فرمانده دیگر پیش این افراد رفتیم. آنها نشسته بودند و ما سوال میپرسیدیم. یکی از این داعشی ها جلوی فرمانده ام بلند شد و زد روی شانه من و گفت این آدم خیلی مرد هست؛ از دیشب هر حرفی زده انجام داده و ما همه اعترافاتمان دروغ بوده است. یک آدرس داد و گفت بروید به این آدرس؛ یک کوله پشتی هست که زیر آن یک شکاف با چسب می باشد که دو فلش مموری، انتهای آن است و تمام اطلاعات در آن
فلش هاست.
راوی: سرتیپ پاسدار رهام بخش حبیبی
فرمانده انتظامی فارس
#حبیب_مرزها
#سرتیپ_پاسدار_رهام_بخش_حبیبی#پاسدار
#نیروی_انتظامی#کمیته_انقلاب_اسلامی
فلش هاست.
راوی: سرتیپ پاسدار رهام بخش حبیبی
فرمانده انتظامی فارس
#حبیب_مرزها
#سرتیپ_پاسدار_رهام_بخش_حبیبی#پاسدار
#نیروی_انتظامی#کمیته_انقلاب_اسلامی
۷.۶k
۲۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.