((ا/ت))
((ا/ت))
+روانییییی…. چرا منو اوردی اینجا..???
*پس گفتی تو کره معروفی اره??
+ارههههه… اگه مردم بفهمن تو منو دزدیدی طرفتارام قیمه قیمت میکنن
*خواننده ای? برام بخون
+مرتیکه… من چرا باید برای تو بخونم ?
روی یه صندلی دست و پاهامو بسته بود … با یه چاقوی تیز سمتم اومد
*یا میخونی یا با همین اون بدن خوشگلتو خونی میکنم
+هر غلطی میخوای بکن ..من نمیخونم
چاقو رو روی رون پام گذاشت و اروم اروم و ذره ذره به پایین میکشید که جیغ زدم… پاهام پوشیده شده بود از خون
* هنوزم نمیخونی?
+نهههههههههههههههه
اینبار چاقو رو روی اون یکی پام گذاشت و خراشید…
+لعنتیییییی… تو مشکل روانی دارییی(هق میزدم… درد زیادی داشتم )
*من هنوز تو کف اون شوهر… اوووو نه اون دوست پسر بی غیرتتم که چطوری همچین فرشته ای رو وسط تهرون ول کرده…
((جونگ کوک ))
با شنیدن جیغش به طرف صدا دوییدم… لعنتی اینجا دیگه کجاست??
صداهارو میشنیدم.. اما حتی یه کلمه هم متوجه نمیشدم ..فوری مترجمو روشن کردمو هدفونمو تو گوشم گذاشتم… جلو تر رفتم… ا/ت..غرق خون بود… با دیدنش قلبم درد گرفت… پشت در پنهان شدم که متوجه شد و نگام کرد ..با دست اشاره کردم اروم باشه و حرف نزنه ..
*بخون دیگه… بخون تا اون شونه های سفیدتو خراش ندادم
با چشم بهش فهموند این کارو انجام بده
+(شروع کرد به خوندن ..اما هق هقاش امون نمیداد)
*لعنتییی ..صداروووووو….
کم کم جلو رفتمو از پشت دستشو گرفتمو پرت کردم رو زمین… شروع کردم به کتک زدن اون مرتیکه… .خون کل صورتشو پوشونده بود وقتی از بابت اون خیالم راحت شد سمت ا/ت دوییدم
×خوبیییی? ??
با سر تایید کرد
بعد از باز کردن دست و پاهاش از پا و کمر بغلش کردمو سمت ماشین رفتیم ..
به طرف بیمارستان راه افتادم… تو کل راه حتی یه کلمه هم بینمون رد و بدل نشد فقط این صدای هق هقای ریز اون بود که شنیده میشد ..منم تند تند اشکامو پاک میکردم تا نبینه ..
بالاخره رسیدیم…
×تکون نخور
از ماشین پیاده شدمو در سمتشو باز کردم ..دوباره از پا و کمر بغلش کردم ..
سمت دکتر رفتم
دکتر : فورا ببرینش تو یکی از اتاقا باید بخیه بخوره ..
یکم بعد دکتر اومد و گفت میتونم ببرمش خونه
سمت اتاق رفتم روی تخت بیمارستان خوابیده بود
دستاشو گرفتم که دستشو از تو دستام بیرون کشید و روشو برگردوند
با این کارش اشکام سرازیر شد
#loveme°•
+روانییییی…. چرا منو اوردی اینجا..???
*پس گفتی تو کره معروفی اره??
+ارههههه… اگه مردم بفهمن تو منو دزدیدی طرفتارام قیمه قیمت میکنن
*خواننده ای? برام بخون
+مرتیکه… من چرا باید برای تو بخونم ?
روی یه صندلی دست و پاهامو بسته بود … با یه چاقوی تیز سمتم اومد
*یا میخونی یا با همین اون بدن خوشگلتو خونی میکنم
+هر غلطی میخوای بکن ..من نمیخونم
چاقو رو روی رون پام گذاشت و اروم اروم و ذره ذره به پایین میکشید که جیغ زدم… پاهام پوشیده شده بود از خون
* هنوزم نمیخونی?
+نهههههههههههههههه
اینبار چاقو رو روی اون یکی پام گذاشت و خراشید…
+لعنتیییییی… تو مشکل روانی دارییی(هق میزدم… درد زیادی داشتم )
*من هنوز تو کف اون شوهر… اوووو نه اون دوست پسر بی غیرتتم که چطوری همچین فرشته ای رو وسط تهرون ول کرده…
((جونگ کوک ))
با شنیدن جیغش به طرف صدا دوییدم… لعنتی اینجا دیگه کجاست??
صداهارو میشنیدم.. اما حتی یه کلمه هم متوجه نمیشدم ..فوری مترجمو روشن کردمو هدفونمو تو گوشم گذاشتم… جلو تر رفتم… ا/ت..غرق خون بود… با دیدنش قلبم درد گرفت… پشت در پنهان شدم که متوجه شد و نگام کرد ..با دست اشاره کردم اروم باشه و حرف نزنه ..
*بخون دیگه… بخون تا اون شونه های سفیدتو خراش ندادم
با چشم بهش فهموند این کارو انجام بده
+(شروع کرد به خوندن ..اما هق هقاش امون نمیداد)
*لعنتییی ..صداروووووو….
کم کم جلو رفتمو از پشت دستشو گرفتمو پرت کردم رو زمین… شروع کردم به کتک زدن اون مرتیکه… .خون کل صورتشو پوشونده بود وقتی از بابت اون خیالم راحت شد سمت ا/ت دوییدم
×خوبیییی? ??
با سر تایید کرد
بعد از باز کردن دست و پاهاش از پا و کمر بغلش کردمو سمت ماشین رفتیم ..
به طرف بیمارستان راه افتادم… تو کل راه حتی یه کلمه هم بینمون رد و بدل نشد فقط این صدای هق هقای ریز اون بود که شنیده میشد ..منم تند تند اشکامو پاک میکردم تا نبینه ..
بالاخره رسیدیم…
×تکون نخور
از ماشین پیاده شدمو در سمتشو باز کردم ..دوباره از پا و کمر بغلش کردم ..
سمت دکتر رفتم
دکتر : فورا ببرینش تو یکی از اتاقا باید بخیه بخوره ..
یکم بعد دکتر اومد و گفت میتونم ببرمش خونه
سمت اتاق رفتم روی تخت بیمارستان خوابیده بود
دستاشو گرفتم که دستشو از تو دستام بیرون کشید و روشو برگردوند
با این کارش اشکام سرازیر شد
#loveme°•
۸.۰k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.