هرچه نامت می نشیند بر لبانم بیشتر

هرچه نامت می نشیـند بر لبانم بیشتر
لرزه می افتـد به سرتاپای ِ جانم بیشتر

دوســتت دارم چنان که آیدا را شاملو
وای اگر که بو کنند از این دهانم بیشتر

سهم ِ شیرین گرچه از فرهاد شد یک بیستون
سهم ِ تو از چلستــــون ِ اصفهانم بیشتر

پیرهن از رنگ های ِ شاد می پوشی و من
میشود رنگین کمان در آسمــــانم بیشتر

مثل ِ ماژیکی که بر هر نکته ای خط میکشد
میکشی رژ بر لبت یعنی بخانم بیشــتر

مست ِ مستم کن چنان تا شهر را برهم زنم
هی بریز از بوسه ات در استکـانم بیشتر

در دلم قصــر ِ تو هر اندازه بالاتر رود
عاشق و آواره و بی خانمــانم بیشتر

دشمنانم گرچه میخندند بر تشویش ِ من
عارشان می آید از من دوستانم بیشتر

اینهمه دیوانه ام کردی میان کوچه ها
هی نخاه آماج ِ سنگ ِ کودکانم بیشتر

یک درشکه زیر ِ باران چشم بر راه ِ من است
عشق یعنی بی تو حاشا که بمانم بیشتر



#شهراد_میدری
دیدگاه ها (۵)

کوهبا نخستین سنگ‌ها آغاز می‌شود و انسان با نخستین درددر من ز...

گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشودمثل یک قهوه که از تلخی آن ک...

تو با قلبِ ویرانه ی من چه کردی ببین عشقِ دیوانه ی من ، چه کر...

چه نیازیست به اعجاز ، نگاهت کافیستتا مسلمان شود انسان ، اگر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط