شاهنامه اردشیر

#شاهنامه #۱۱۵ #اردشیر
اردشیر ده سال پادشاهی کرد و بسیار مهربان و عادل بود #پادشاهی #شاپور
پادشاهی شاپور پنج سال و چهارده ماه بود . وقتی شاپور به‌جای عمویش نشست به سنت شاهان گذشته به عدل و داد رفتار کرد پادشاهی او پنج سال بود
. #بهرام پسر شاپور
پادشاهی بهرام چهارده سال بود اونیز بسیار عادل بود #پادشاهی #یزدگرد بزه گرد
پادشاهی یزدگرد بزه گر سی سال بود. ابتدا عادل بود امامدتی که از پادشاهیش گذشت غرور در او ریشه دواند تمام دانشمندان و پهلوانان از درگاه او فراری شدند . هفت سال که از پادشاهی او گذشت کودکی به دنیا آمد که او را بهرام نامیدن بهرام با بهترین اموزگاران تربیت کردن ودرتمام علوم فنون سر آمد همه مردمان‌ شده پس از مدتی شاه آرزوی دیدن بهرام را کرد پس پدر وپسر با یکدیگر دیدار کردن‌ بسیار او را گرامی داشت . بهرام یک ماه نزد شاه بود تا یک روز در بزمگاه ، نزدیکی‌های نیمه‌شب بهرام خسته بود و چشم بر هم‌نهاد و شاه وقتی فهمید عصبانی شد و دستور داد تا او را زندانی کنند پس از مدتی به درخواست بزرگان بهرام را آزاد نمود و اورا نزد منذر فرستاد.سه ماه بعد روزی شاه خون‌دماغ شد و پزشک آوردند ولی خون قطع نمی‌شد . موبد گفت به چشمه سو برو . وقتی به آنجا رسید آبی بر سر زد. خون‌دماغ او بند آمد ، وقتی خود را سالم یافت دوباره گردنکشی آغاز کرد . اسبی در آب دید و خواست تا لشکر او را به بند آورد اما نتوانست پس خود به‌سوی اسب رفت اسب هم و لگدی بر سر شاه زد و او مرد و اسب در آب ناپدید شد . شاه را طبق مراسم دفن کردند پس از مرگ یزدگرد تمام بزرگانی که در زمان او پراکنده‌شده بودند دوباره جمع شدند وگفتن‌ نمی‌گذاریم کسی از نژاد او به شاهی برسدپس پیرمردی به نام خسرو را برگزیدند . وقتی خبر مرگ پدر و تصمیم بزرگان به بهرام رسید ابتدا به سوگواری پرداخت. پس از یک ماه با لشکری به سوی ایران رفت بزرگان ایران وقتی به بهرام رسیدن گفتند حال ما نام همه مدعیان پادشاهی را می‌نویسیم و نام تو را هم می‌نویسیم تا بزرگان انتخاب کنند . صد نفر نامزد شدند و در آخر چهار نفر ماندند که بهرام اول آن‌ها بود بعضی از ایرانیان می‌گفتند که بهرام را نمی‌خواهیم بهرام گفت پدر من بسیار بد کرده است اما. من کارهای بد پدرم را جبران می‌کنم قول می‌دهم عادل باشم. بهتر است که تاج شاهی را بر تخت گذاریم و دو طرف آن دو شیر قرار دهیم و هرکس توانست تاج را بردارد او شاه است اما اگر سخن مرا نپذیرید راهی جز جنگ نداریم . بزرگان پذیرفتند .

@hakimtoosi
دیدگاه ها (۸)

#شاهنامه #شاپور #۱۱۴ مردی ایرانی که در دربار روم بود به قیصر...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

ازدواج از روی اجبار۲ p12

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط