هچ سخت تر از ان نست ه از همون سلام اول نگران روز

‍ هيچى سخت تر از اين نيست كه از همون سلام اول، نگران روز خداحافظى باشى.
انگار بعضيا، از لحظه ى اومدن، داغ رفتن رو روى دلت مى ذارن.
درست وقتى مى خواى حرف بزنى، مى خواى بهش بگى؛ باش، بمون، با تو حالم خوبه.. از چشماش مى خونى كه بايد سكوت كنى.
از نگاهش مى فهمى كه بايد سكوت كنى و خودت رو پيشش جا بذارى.
من فكر مى كنم ما توي زندگى، همينقدر اختيار داريم، همينقدر حق انتخاب داريم كه بشينيم و رفتن يكي ديگه رو سير تماشا كنيم.
ما دقيقا همينقدر مختاريم.
مى دونى؛
من هيچوقت درك نكردم، اصلا چرا بايد روزى، آدمى رو ببينم كه وقت رفتنش، وجودم رو با خودش مى بره!
🖇🥀
دیدگاه ها (۱)

خسته ام !بس ڪه دنبالت دویدم و تو دورتر شدیبسکه شعر گفتم و تو...

شاید بشود بدون تو زندگی کرد.شاید بشود خود را به آن راه زد که...

من اصن واسه رفتنت آماده نبودمبيا يبار ديگه برنامه‌شو بريزيم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط