شاید بشود بدون تو زندگی کردشاید بشود خود را به آن راه زد

شاید بشود بدون تو زندگی کرد.شاید بشود خود را به آن راه زد که مثلا مهم نیستی.
مثلا شبانه روز در خاطرم نمی آیی.مثلا دیدن طرح لبخند هیچکسی مرا یاد تو نمی اندازد.یا عبور از هر پیاده رویی که شکل قدم هایت را دارد،مرا از درون فرو نمی ریزد.شاید بشود بی تو به روزهایی که می آیند و می روند روی خوش نشان داد.
اما راستش را بخواهی دیگر نمی شود راجع به آینده خیالبافی کرد.نمی شود رویا ساخت.نمی شود به کسی عشق ورزید.نمی شود به کسی اعتماد کرد.نمی شود از تهِ دل خندید.
نمی شود کسی را در آغوش گرفت.نمی شود منتظر کسی ماند.
می فهمی؟نمی شود!
دیدگاه ها (۱)

‍ هيچى سخت تر از اين نيست كه از همون سلام اول، نگران روز خدا...

خسته ام !بس ڪه دنبالت دویدم و تو دورتر شدیبسکه شعر گفتم و تو...

من اصن واسه رفتنت آماده نبودمبيا يبار ديگه برنامه‌شو بريزيم ...

سالهاست فهمیدم گفتن :دوستــت دارم چیزے را عوض نمیڪند جز اینڪ...

چپتر ۱۰ _ سقوط سایهسال ها از روزی که باربارا دوباره به دنیا ...

برو بمیربمیر بمیر بمیر بمیر بمیر تو لیاقت شونو نداری! فقط ب...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط