-پاچه ی شلوارم را بالا زدم و زانوی ورم کرده ام را به او ن
-پاچهی شلوارم را بالا زدم و زانوی ورم کردهام را به او نشان دادم، بعد از اینکه پاچهی شلوارم را دوباره پایین کشیدم، با انگشتِ اشارهی دستِ راستم، سمتِ چپِ سینهام را به او نشان دادم.
گفتم: اینجا هم وضعش خراب است!
گفت: خدای من! یعنی قلبت ناراحت است؟
گفتم: بله، قلبم!
گفت: من فوراً به دکتر درومرت تلفن میزنم و خواهش میکنم تو را در مطبش بپذیرد. او بهترین متخصص قلبی است که ما داریم!
گفتم: نه! منظورم را درست متوجه نشدی! من نیازی به معالجهی دکتر درومرت ندارم!
گفت: خودت گفتی که قلبت ناراحت است!
- شاید بهتر بود میگفتم روانم، عواطف و درونم...
اما واژهی قلب به نظرم مناسبتر رسید...
-هاینریشبل
گفتم: اینجا هم وضعش خراب است!
گفت: خدای من! یعنی قلبت ناراحت است؟
گفتم: بله، قلبم!
گفت: من فوراً به دکتر درومرت تلفن میزنم و خواهش میکنم تو را در مطبش بپذیرد. او بهترین متخصص قلبی است که ما داریم!
گفتم: نه! منظورم را درست متوجه نشدی! من نیازی به معالجهی دکتر درومرت ندارم!
گفت: خودت گفتی که قلبت ناراحت است!
- شاید بهتر بود میگفتم روانم، عواطف و درونم...
اما واژهی قلب به نظرم مناسبتر رسید...
-هاینریشبل
۱۰۴.۱k
۱۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.