شب در آغوش خیال تو سراپا شورم

شب در آغوش خیال تو سراپا شورم
حیف امّا که از آن چشمه‌ی روشن دورم

کاش شب‌های من از حجم تو لبریز شوند
آنقدر مست که عطر تو شود انگورم

دل و دستم نرود تا بنویسم از تو
می‌رود تا به فلک همهمه‌ی سنتورم

چند در حسرت ماه تو به تاریکی‌ها
سرد باشم که بتابی تو شبی بر گورم

زخم اگر زخمه‌ی انگشت مسیحایی توست
کاش از هم بدرد زخم تن ناسورم

"دست در حلقه‌ی آن زلف دوتا نتوان زد"
چیز نابی است که از گفتن آن معذورم

مست با عطر غزل بر تن من می‌تازی
رو نگردانم و این قافیه را مجبورم!
دیدگاه ها (۱)

یک جای زندگیمان میلنگد که اینگونه دلتنگیم،یک جای زندگیمان می...

‍ آمده ام تا به ابد مال تو باشمپرواز کنی ؛ پر بزنم ؛ بال تو ...

امروز خودم راآراسته ام گفتی که ظهر می آییو من یادم رفت بپرسم...

باز دلم به ِ خاطرَت کبوترانِه می پَرددوش بِه دوشِ آرزو،چ...

بَـرآیِ هَمیشِه، هَمیشِه و هَمیشِهتکپآرتی jkیه پآرتی سادهیه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط