بی پشت و پناهی، چه بخواهی چه نخواهی
بی پشت و پناهی، چه بخواهی چه نخواهی
دلخستهی آهی، چه بخواهی چه نخواهی
دلتنگی و هر ثانیه یک قرن شکنجهست
هی خیره به راهی، چه بخواهی چه نخواهی
هرچند که او رفته، ولی بر در و دیوار
جا مانده نگاهی، چه بخواهی چه نخواهی
باید که لگدکوب شود خوشهی بغضت
انگورِ سیاهی، چه بخواهی چه نخواهی
شب، تار و دلآزار و تو سرخوردهی دیدار
در حسرتِ ماهی، چه بخواهی چه نخواهی
چون خشخشِ پاییزی و بر خاک میافتی
گاهی به نگاهی، چه بخواهی چه نخواهی
عطرِ گُلِ بارانی و اندوهِ تو ماندهست
در دفترِ کاهی، چه بخواهی چه نخواهی
از خاطره، غم مانده و از عشق، همین شعر
از یادِ تو... آهی، چه بخواهی چه نخواهی
دلخستهی آهی، چه بخواهی چه نخواهی
دلتنگی و هر ثانیه یک قرن شکنجهست
هی خیره به راهی، چه بخواهی چه نخواهی
هرچند که او رفته، ولی بر در و دیوار
جا مانده نگاهی، چه بخواهی چه نخواهی
باید که لگدکوب شود خوشهی بغضت
انگورِ سیاهی، چه بخواهی چه نخواهی
شب، تار و دلآزار و تو سرخوردهی دیدار
در حسرتِ ماهی، چه بخواهی چه نخواهی
چون خشخشِ پاییزی و بر خاک میافتی
گاهی به نگاهی، چه بخواهی چه نخواهی
عطرِ گُلِ بارانی و اندوهِ تو ماندهست
در دفترِ کاهی، چه بخواهی چه نخواهی
از خاطره، غم مانده و از عشق، همین شعر
از یادِ تو... آهی، چه بخواهی چه نخواهی
۶.۲k
۲۱ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.