پارت 2
پارت 2
ملیسا : اکیم گفت اکیم و کانات زوج خوبی میشن و تو هیچ کاری نمیتونی بکنی چون کانات اومد سمت من و به تو رو نمیده. به خاطر همین عصبانی شدم. اوزان : ملیسا اکیم درست گفته. کانات دیگه سمت تو نمیاد. رفته سمت اکیم. دیگه قبول کن. ملیسا : نمیتونم قبول کنم نمیتونم. اوزان : بسه ملیسا بسه. بیا بریم درمانگاه. درمانگاه. کانات زخم های اکیم رو بست. کانات : اکیم به ملیسا چی گفتی که عصبانی شد. اکیم : گفتم اکیم و کانات زوج خوبی میشن و تو هیچ کاری نمیتونی بکنی چون کانات اومد سمت من و به تو رو نمیده. به خاطر همین عصبانی شد. کانات : اکیم درست گفتی. چون ملیسا آدم خیلی بدیه و نباید باهش صحبت کرد. چون زود عصبانی میشه. بگذریم اکیم خوبی. اکیم : نه خوب نیستم. چون وقتی ملیسا داشت منو خفه میکرد فکر کردم دیگه نه تو رو نه مامانمو نه دوستام رو ببینم و دیگه پیشتون نیستم. اکیم گریه کرد و کانات بغلش کرد. کانات : اکیم گریه نکن و دیگه همچین فکر هایی نکن. باشه. اکیم : باشه. کلاس. استاد سلیم : اوزان، کانات،اکیم و ملیسا کجان. ملیسا و اوزان اومدن سر کلاس. استاد سلیم : شما کجا بودین. بعد از چند دقیقه کانات و اکیم اومدن سر کلاس. استاد سلیم : اکیم چیشده. چرا زخمی شدی. ملیسا چرا دست تو زخمی شده. اکیم همه ماجرا رو تعریف کرد. استاد سلیم : ملیسا ازت انتظار نداشتم. چرا همچین کاری کردی. ملیسا دوباره عصبانی شد و اکیم رو کتک زد. اکیم : ولم کن گفتم ولم کن. ملیسا : ولت نمیکنم ولت نمیکنم. کانات ملیسا رو کشید و ملیسا افتاد زمین. استاد سلیم : بسه دیگه بسه. فردا همه 1 ساعت قبل از ساعت کلاس تو حیاط باشن. می خوام تنبیه تون کنم. فردا صبح. حیاط مدرسه...
ملیسا : اکیم گفت اکیم و کانات زوج خوبی میشن و تو هیچ کاری نمیتونی بکنی چون کانات اومد سمت من و به تو رو نمیده. به خاطر همین عصبانی شدم. اوزان : ملیسا اکیم درست گفته. کانات دیگه سمت تو نمیاد. رفته سمت اکیم. دیگه قبول کن. ملیسا : نمیتونم قبول کنم نمیتونم. اوزان : بسه ملیسا بسه. بیا بریم درمانگاه. درمانگاه. کانات زخم های اکیم رو بست. کانات : اکیم به ملیسا چی گفتی که عصبانی شد. اکیم : گفتم اکیم و کانات زوج خوبی میشن و تو هیچ کاری نمیتونی بکنی چون کانات اومد سمت من و به تو رو نمیده. به خاطر همین عصبانی شد. کانات : اکیم درست گفتی. چون ملیسا آدم خیلی بدیه و نباید باهش صحبت کرد. چون زود عصبانی میشه. بگذریم اکیم خوبی. اکیم : نه خوب نیستم. چون وقتی ملیسا داشت منو خفه میکرد فکر کردم دیگه نه تو رو نه مامانمو نه دوستام رو ببینم و دیگه پیشتون نیستم. اکیم گریه کرد و کانات بغلش کرد. کانات : اکیم گریه نکن و دیگه همچین فکر هایی نکن. باشه. اکیم : باشه. کلاس. استاد سلیم : اوزان، کانات،اکیم و ملیسا کجان. ملیسا و اوزان اومدن سر کلاس. استاد سلیم : شما کجا بودین. بعد از چند دقیقه کانات و اکیم اومدن سر کلاس. استاد سلیم : اکیم چیشده. چرا زخمی شدی. ملیسا چرا دست تو زخمی شده. اکیم همه ماجرا رو تعریف کرد. استاد سلیم : ملیسا ازت انتظار نداشتم. چرا همچین کاری کردی. ملیسا دوباره عصبانی شد و اکیم رو کتک زد. اکیم : ولم کن گفتم ولم کن. ملیسا : ولت نمیکنم ولت نمیکنم. کانات ملیسا رو کشید و ملیسا افتاد زمین. استاد سلیم : بسه دیگه بسه. فردا همه 1 ساعت قبل از ساعت کلاس تو حیاط باشن. می خوام تنبیه تون کنم. فردا صبح. حیاط مدرسه...
۲۴.۱k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.