امروز خمیردندانم تمام شد خوشحال شدم

امروز خمیردندانم تمام شد. خوشحال شدم.
مدتی‌ست که با وسایل و اشیاء دور و برم مسابقه میدهم برای بقا.
مثلاً به قوطی ربّ گوجه‌ای که تازه خریده‌ام میگویم: ببینیم من بیشتر دوام می‌آورم توی این دنیا یا تو!
و هر بار که برنده میشوم احساس میکنم توی طناب کشی با مرگ برنده شده‌ام!
حالم خوب است! امروز خمیردندان قدیمیم را شکست دادم.
اما یک روز هم میرسد که خمیردندان و مداد تا نیمه تراشیده، حتی بسته‌ٔ گوشت چرخ کردهٔ توی فریزر بلأخره شکستم میدهند.
آنوقت من نیستم
اما روسری هایم هنوز به چوب رختی آویزانند و
هنوز این ضبط قدیمی برای هر کسی که دکمه‌اش را فشار دهد "یاد ایام" میخواند.
مثل تو که نیستی
و هنوز هر بار در شیشهٔ عطرت را باز می‌کنم اتاق‌ها نفس می‌کشند.
-----------
دیدگاه ها (۱)

آنقَدْر تِکان داده مَرا تنهایی...؛با شاد تَرین شِعر دِلَم می...

پاره‌های این دل شکسته راگریه هم دوباره جان نمی‌دهد ،خواستم ک...

قسم به موج،به پیچ و واپیچ جاده ی چالوسبه سیم تلفنبه مگنت باز...

#پنجره-را-باز-میکنم... /> #می-نشینم روبروی لحظه ها،روبروی #ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط